09-02-2009
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0
200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بهلول و هارون
روزي هارون، پنجمين خليفة عباسي، بهلول را به حضور طلبيد. او، ناگزير نزد هارون آمد. هارون از او پرسيد: عاقبت مرا چگونه ميداني؟
بهلول گفت: قرآن کتاب خدا در ميان ماست، روش خود را با دستورات آن تطبيق کن. قرآن ميگويد:
إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ * وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ؛[1] نيکوکاران از نعمتهاي بهشتي بهرهمندند، و بدکاران گرفتار عذاب دوزخ هستند.
اگر کردار تو نيک است، عاقبتت خوب است وگرنه عاقبت بدي خواهي داشت.
هارون گفت: پس اين همه کارهاي نيک ما، در کجاست؟ بهلول گفت: خداوند تنها کردار پرهيزکاران را ميپذيرد: إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ[2].
هارون گفت: پس رحمت خدا در کجاست و چه ميشود؟ بهلول گفت: رحمت خدا به نيکوکاران نزديک است: إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمحْسِنِينَ[3].
هارون گفت: پس خويشاوندي ما با رسول خدا چه ميشود؟ بهلول گفت: در روز قيامت از عمل ميپرسند، نه از خويشان: فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ[4].
هارون گفت: پس شفاعت رسول خدا؟ بهلول گفت: بستگي به اذن و اجازة خدا دارد: يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً[5].
هارون به بهلول گفت: آيا حاجتي داري تا برآورم؟ بهلول گفت: حاجتم اين است که مرا بيامرزي و اهل بهشت گرداني.
هارون گفت: برآوردن چنين حاجتي از دست من خارج است، ولي شنيدهام مقروض هستي، خواستم بدهکاري تو را ادا کنم.
بهلول گفت: اگر راست ميگويي اموال مردم را به صاحبانش برگردان، تو که خودت بدهکار هستي، با بدهکاري نميتوان رفع بدهکاري کرد.
هارون گفت: آيا ميخواهي دستور دهم همه روز تا آخر عمر، معاش روزانة تو را بدهند؟
بهلول گفت: اي هارون من و تو هر دو بندة خدا هستيم. صاحب ما، اوست، آن خدايي که معاش تو را تأمين ميکند و او هرگز مرا فراموش نميکند[6].
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|