نمایش پست تنها
  #29  
قدیمی 12-14-2009
Mahound آواتار ها
Mahound Mahound آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: جهنم
نوشته ها: 18
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ببخشید که سرزده و بی ربط اومدم اما گفتن خاطره ای در اینجا میتونه یه زنگ تحریف باشه.
من یه دوست خیلی صمیمی دارم که شاعره! حس شعرش هم خیلی قویه بر خلاف من همینطور این رفیق ما بچه ی خیلی مثبتیه و تو یه خونواده ی معتقد بزرگ شده. خلاصه یه روز تو حس و حال این میوفته شمع روشن کنه و شراب بنوشه و شعر بگه تو خلوت خودش! شمع و خلوتی رو فراهم کرد مونده بود شراب!
خوب یه راست اومد نزد رزیلترین فرد جمع دوستی یعنی بنده! من هم رسم رفاقت به جای آرودم و مقداری از شراب دست ساز دو ساله را از خزانه دزدیدم و در اختیار رفیق شاعرم نهادم. بله دزدی از خزانه آشکار شد و دزد رسوا و شماتت بزرگی بر من رفت در این عرصه ، رفیق شراب دوست ما هم شراب را به محفل خلوتش افزود مکمل شمع (شراب) را در پیاله ریخت و همان هنگام که اولین جرعه را چشید! چشمانش به سیاهی رفت! کمی آن را بویید! بویش قابل تحمل بود! اما مزه اش را نمی توانست تحمل کند!
آن شراب اعلی را که آن همه بر سرش بر من جفا رفته بود را تا قطره ی آخر ریخت و .... شعری بر مذمت شراب تلخ نوشت، و در پی یافتن شراب شیرین سر به بیابان نهاد.
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید