شعرهای من
از کوی عشق ناله مستانه می رسد
گویا زدور موکب جانانه می رسد
از نور وصل ، ظلمت هجران تباه شد
نوبت کنون به ساقی میخانه می رسد
دنیا پلی است اول وآخر بگویمت
از حق شروع گشته به افسانه می رسد
دل را اسیر عشوه این چرخ دون مکن
چون روز حشر دشمن وبیگانه می رسد
در راه عشق ای پسر اینجا حساب نیست
رفته است عاقل از ره ودیوانه می رسد
با سوز دوست بایدمان سوختن چنان
چون سوخت شمع نوبت پروانه می رسد
خیز وگریز در صدف عشق اندکی
چون رفت هر که گوهر یکدانه می رسد
"سعمن "مزن به وادی شک با یقین قدم
کاین راه ای عزیز به ویرانه می رسد
ویرایش توسط saeman : 11-28-2009 در ساعت 09:33 AM
|