نمایش پست تنها
  #1  
قدیمی 11-26-2009
SHeRvin آواتار ها
SHeRvin SHeRvin آنلاین نیست.
ناظر و مدیر بخش موسیقی و سینما

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: Tehran
نوشته ها: 4,838
سپاسها: : 1,717

2,520 سپاس در 663 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض قصر دراکولا (خون آشام) حقیقت دارد








اکثر ما تا اسم دراکولا می آید یا یادی از یک خون آشام میکنیم یا یاد فیلمهای ترسناک و .... میکنیم...دراکولا و قصرش در کشور رومانی حقیقت دارد :
احتمالا شما داستان دراكولا رو يك افسانه مي دونيد ، در حالي كه اين فقط يك افسانه يا قصه براي ايجاد دلهره در بين ما نيست ، بلكه دراكولا واقعي است! اگه دوست داريد اطلاعات بيشتري از دراكولا بدونيد بهتره متن زير رو به دقت بخونيد، مي دونم كه پشيمون نمي شيد...

داستان كتاب دراكولا اثر برام استوكر
جواني انگليسي مامور بنگاه معاملات ملكي به نام جاناتان هاركر براي فروش خانه اي در انگلستان، نزد كنت دراكولا ، مردي بلند قامت و سياه پوش با سبلتي سفيد به ترانسيلواني (روماني) مي رود ، ولي زود درمي يابد كه كنت پس از خريد ملك جاناتان را در قصرش زنداني مي كند و خود با كشتي عازم لندن مي شود و در راه همه خدمه كشتي را به خواب مصنوعي فروبرده مي كشد و در لندن نيز نامزد هاركر را به چنگ مي آورد و با مكيدن خونش و تزريق خون خود به وي ، از دختر جوان ، غولي خون اشام مي سازد. در اين ميان ، هاركر از محبسش مي گريزد و به لندن مي آيد و با ياري دكتري هلندي كه در شناخت خون آشامان خبره است ، به جستجوي دراكولا دراكولا بر مي خيزد كه عاقبت پس از ماجراهاي هولناك بسيار، به دست دكتر كشته مي شود.

خب حالا كه متنو كه خونديد به اين مي رسيم كه دراكولا كي بود و بعد از اين مي تونيد به سوالاتي از جمله: دراكولا چه شخصيتي داشت؟ دراكولا در چه قسمتي از جهان زندگي مي كرده؟ براي چي اونو فردي خونخوار مي دونند؟ آيا دراكولا هنوز هم زنده است؟! و ... پاسخ دهيد.
دراكولا كه بوده است؟ دراكولا، شاه ايالت والاشي در قرن 15 ميلادي بود. والاچیا ناحيه اي در دشت سفلاي دانوب واقع در روماني ، بين كارپات و ترانسيلواني و مولداوي و درياي سياه است كه در آن زمان و به مدت هزار سال به قلمرو پادشاهي مجارستان تعلق داشت. دراكولا به دليل درنده خويي و سفاكي ولاد سپوزنده لقب گرفت و گويا هنوز مادران ترانسيلوانيايي كودكان ناآرام را از آمدن دراكولا مي ترسانند.پسر ولاد دوم دراكول معروف به شيطان است كه از 1436 تا 1442 و بار ديگر از 1443 تا 1447 بر والاشي سلطنت كرد و در همان سال 1447 كشته شد. دراكولا و پدرش دراكول هر دو ولاد نام داشتند و و دراكول دراكولا ( اژدها و پسر اژدها ) لقب است نه اسم و به معني شيطان يا ديو به رومانيايي است كه اژدها نيز معني مي دهد. ولاد دراكول پدر دراكولا به فرمان قيصر به عضويت فرقه اي به نام اژدهاي سرنگون درآمد(اين فرقه براي كمك به اشراف كاتوليك مذهبي به منظور مقابله كارساز با عثمانيان مسلمان تاسيس شده بود).دراكول پس از عضويت در اين گروه با شنل خاص اعضا فرقه كه نقش اژدهاي سرنگون، نشانش بود شمشير زد و به همين جهت ، ولاد اژدها لقب گرفت. اما پسرش ، چنانكه گذشت دو لقب داشت سپوزنده و دراكولا ( يعني پسر دراكول يا پسراژدها ).در بعضي زبان ها لغت vampire ، مرده شبگرد خون آشام تقريبا مترادف شيطان است و شايد بدين جهت ، دراكولا ، زالو صفت و خون آشام پنداشته شده باشد.اما بيگمان مطلب بدين سادگي هم نيست و ما به موقع ، بدان خواهيم پرداخت.
دراكولا پيش از ظهور واژه ((ساديك)) ، آزارگر ، خوي آزارگري داشت و ظاهرا الهام بخش ماركي دوساد معروف بوده است كه 500 سال پس از ان او ديده به جهان گشود. علاقه بيمارگونش به سيخ و ميخ كشيدن انهم با نيزه يا ميخ چوبيني سر پهن تا زجر و درد بيشتر شود و مرگ هرچه ديرتر فرا رسد)، پوست بازكردن ، زنده زنده سوزاندن ، گوش و بيني و دست و پا بريدن،پختن آدم در ديگ پر از آب جوش يا افكندنش در قفس جانوران درنده گرسنه ،ميخ بر ير كوفتن،زنده به گور كردن ، واداشتن شوهران به خوردن گوشت همسرانشان و يا الزام مادران به خوردن گوشت فرزندانشان، زبانزده خاص و عام بود و چنانكه گفتيم اين نگونبختان فقط عثمانيان نبودند، بلكه دراكولا ، مسيحيان آلماني و بلغار و مجار و رومانيايي را نيز كه به اسارت مي گرفت ، همانگونه شكنجه و زجركش مي كرد. از مهيب ترين كشتارهايش ، قتل عام دلخراش مردم بيگناه شهر برازف در 2 اوريل 1459 است كه در همان زمان ، شرحش نوشته شد و انتشار يافت . دراكولا همه اسرا از زن و مرد و كوچك و بزرگ و خواجه و درويش را بر فراز تپه اي به سيخ كشيد و خود در ميان جنگل آن زجر ديدگان مصلوب ، كنار نمازخانه اي كه همان روز آتش زده ويرانش ساخته بود ، به غذا خوردن پرداخت ، در حالي كه مزدورانش ، در كنار ميز طعام ، از بعضي اسرا ، زنده زنده پوست مي گشودند! در همان سال در روز عيد پاك ، پانصد نجيب زاده را با سيخ درسپوخت.مي گويند سلطان مراد دوم عثماني يكبار از مشاهده بيست هزار تن اسير جنگي كه دراكولا آنان را به سيخ كشيده و جنگلي از دارهاي درسپوختگان به پا داشته بود ، به حالت تهوع افتاد! (حالتون چطور ياس شما؟!!) و بالاخره ....دراكولا پس از جنگ و گريزهاي زيركانه اش در سالهاي 1462 و 1461، به دست سلطان محمد دوم (فاتح قسطنطنيه) به مقام والاي شهادت رسيد. فكر نكنيد كه دراكولا به همين راحتي مرد ، داستانش مفصله...اگه خيلي علاقه مند هستيد مي تونيد كتابشو تهيه كنيد و ببينيد اين دراكولا عجب مارمولكي بوده! بعد از كشته شدن دراكولا توسط قشون عثماني سر او را بريده و به قسطنطنيه فرستادند و بر سيخ كرده و به نمايش عموم گذاشنتد.راهبان هموطن دراكولا ،تن بي سرش را مخفيانه به جزيره اي كوچك به نام سناگوف در نزديكي بخارست بردند و او را بي نام و نشان به خاك سپردند. اما هنوز هم محل دفن دراكولا مانند خودش پر رمز وراز است...
پس فهميديم كه دراكولا فرد خونريزو ، كثيفو حيوان صفتي بوده، در مطالب بعدي به اين مي پردازيم كه چرا دراكولا را فردي خونخوار مي نامند...
چرا ولاد بعدها به دراكولاي خون آشام لقب گرفت
گفتيم كه استوكر براي نگارش رمانش ، سال ها به تحقيق و پژوهش پرداخت و با كمك جمعي از محققان مانند ريچارد برتون (مترجم هزار و يكشب) و شرق شناس مجار ( استاد دانشگاه بوخارست) آرمينيوس وامبري مطالعات زيادي رو انجام داد و به نتايج مهمي هم براي كتابش دست پيدا كرد كه برخي از اين مطالب در پايين ذكر شده است.
در بعضي افسانه هاي قديم و يا پاره اي روايات شفاهي ترانسيلوانيا ، امده است كه دراكولا پس از مرگ به مردي خون آشام (Vampire-Wampyre) تبديل شده كه با شيطان مراوده داشته است. اين واژه Vampireكه نخستين بار به سال 1746 در زبان فرانسه باب شد ، ضبط صربي واژه ايست كه در زبان هاي اسلاويايي و تاتاري و فنلاندي و غيره( به صورت هاي (Oupyr , vapir وجود دارد. به قولي ديگر استوكر در دستنويس به زبان آلماني متعلق به قرن 15 ميلادي در شرح فجايع و جنايات دراكولا ديد كه در توصيف دراكولا واژه wutrich (آدمكش) به كا رفته است و ميان ان واژه و لغت Wampyr كه وامبري گفته بود در افسانه هاي كهن مربوط به دراكولا ، او را بدان صفت وصف كرده اند شباهتي يافت . هرچه هست ، مشابهت ميان آن دو واژه و يا شهرت ناميمون دراكولا به سفاكي باعث شد تا استوكر كاري بكند كارستان ، يعني موجودي بيافريند شهره آفاق : دراكولاي خون آشام در سرزميني كه در آن روزگار و هنوز امروزه روزنيز تا حدي ، در اروپا ، گمنام و ناشناخته بود و هست!
اما چگونه و چرا ولاد دراكولاي تاريخ ، در رمان استوكر ، خون آشامي شد كه وصفش به اجمال گذشت و در همه فيلم هاي كنت دراكولا نيز وي با همين تواناييهاي اهريمني نمودار مي شود؟
بيكمان ولاد دست كم دو شرط خون آشام شدن پس از مرگ را داشت : نخست اينكه جنايتكاري خونخوار بود و دو ديگر بدينجهت كه با قبول كشيش كاتوليسيسم رومي ، آيين ارتودكس نياكانش را ترك گفته ، مطرود كليسا شده بود. معهذا گمان نمي رود كه روستاييان سرزمين دراكولا ، باور داشته اند كه او پس از مرگ ، خون آشام شده باشد. و هم اينك نيز بر اين اعتقاد نيستند. گفتيم كه در رسالات هجو آميز ژرمني عصر ، او را خونريز و سفاك ، يعني قاتل و آدمكش ناميده اند و احتمال دارد كه اين واژه ، مفهوم (( ومپاير)) را به استوكر الهام بخشيده و يا القا كرده باشد. و بنابراين تكرار مي كنيم كه(( دراكولاي خون آشام ، آفريده استوكر است ، نه باوري مردمي ؛ (( پرسوناژ)) رمان است ، نه آدمي تاريخي.))
در روماني هم از كهن ترين ايام ، اين اعتقاد در ميان مردم ، رواج داشته است كه مرده ممكن است از گور برخيزد و خون زندگان را بياشامد. اين باور متضمن اين يقين است كه با مرگ ، ضرورتا نه جان يا نفس از بين مي رود و نه الزاما جسد يا قالب نفس و بنابراين مرده ناگزير بايد به اين قالب خوراك برساند. به علاوه بنا به اصول كليساي ارتودوكس كه مردم روماني بدان كيش پابندند ، زمين ، جسد مرده اي را كه ملعون الهي است به خود نمي گيرد و آن جنازه ، خاك نمي شود. به بياني ديگر جسد كسي كه تكفير و لعنت شده ، حكما بي آنكه فساد پذيرد ، نمي ريزد و نمي پوسد و آن نگونبخت در حالي كه نه مرده است و نه زنده ، يعني زنده بلا و مرده بلاست ، شبها گشت مي زند و فقط روزها در گور مي خسبد ، تا انكه روزي آمرزيده شود و آرام گيرد.

خصوصيات خون آشامان
خون آشام مرده ايست زنده كه شبها از گورش بيرون مي خزد و خون زندگان ( انسان يا حيوان ، زن يا مرد و غالبا زنان جوان و زيبا ) را مي مكد، و قربانيانش ، خود، خون آشام مي شود. از گزند زمان مصون است و مادام كه خون بياشامد ، نمي ميرد و زنده و شاداب و نيرومند مي ماند و به همين جهت خون آشام ، هيچگاه با ديگران طعام نمي خورد. مرجحا شبهاي مهتابي ، از تابوتش بر مي خيزد و با نخستين بانگ خروس ، به درونش مي خزد، چون از روشنايي مي رمد ، ولي در تاريكي مي بيند. مي دانيم كه خروس نماد خورشيد است و بانگش نشان برامدن افتاب و در مسيحيت ، همچون عقاب و بره ، نماد مسيح و مبشر روز رستاخيز . بنابراين طبيعتا دراكولا كه تنها در ظلمت شب مي تواند از گورش برخيزد و به راستي ، سلطان قلمرو ظلمت و مرگ است ، از خروس كه مظهر نورانيت است ، واهمه دارد. با مشاهده صليب نيز وحشت زده مي شود و عقب مي نشيند ، مي خروشد و مي گريزد. از آب مقدس و به طور كلي آب هم مي ترسد، زيرا اب نشانه تفضل و بركت خداوندي است. خون آشام سايه ندارد، زيرا اشباح و شياطين فاقد جسم مادي اند و به همين دليل فقد جسميت ، تصويرشان در آينه نيز نمي افتد. ازينرو در كاخ كنت دراكولا هيچ آينه اي نيست و آينه ، موجب هراس و نفرت اوست. بنابراين ((مردي كه سايه اش را گم كرده)) مخلوق شيطان است. خون آشام از بوي سير هم بدش مي آيد ، زيرا از قديم گفته اند كه مار از بوي سير بيزار و گريزان است و سير ، درمان ديوانگان است و موجب فرار ارواح خبيثه و وسيله مصون ماندن چارپايان از گزند درندگان و نيش مار و عقرب. خون آشام قدرتي فوق انساني دارد. مي تواند از لاي دري نيمه باز و يا سوراخ كليد بگذرد و از لوله بخاري ، فرود ايد و به صورت هاي پروانه و مار و گرگ و سگ و خفاش مسخ شود و در پناه مه كه خود مي آفريند، از ديده ها پنهان ماند. اما با طلوع خورشيد ، اين قدرتهاي شوم ، پايان مي گيرند
خون همواره سرشار از خصائصي شگرف و گاه اسرارآميز از جمله نژادگي ، دلاوري و پهلواني به نظر رسيده است ، و چنين مي نموده كه مايه گرمي حيات و به منزله آتش كامن در كالبد است. در قديم جنگجويان ، خون دشمنان دليرشان را كه در كارزار كشته شده بودند، مي آشاميدند ، تا از فضايل جنگاوري و پردلي شان ، بهره مند شوند ، زيرا خون ، جان و روان پيكر محسوب مي شود و گويي از خورشيد مي تراويد. چنانكه كيمياگران اعتقاد داشتند كه حجر فلسفي(كبريت احمر)، قرمز رنگ است و بدين جهت نشان از خورشيد دارد. بنابراين خوني كه خون آشام مي مكد، ماده سيال حيات قرباني اوست ، يعني انرژي و مايع جانبخش كالبد است. از اينرو در جادوگري تصور مي رفت كه با آشاميدن خون ، عمر دراز مي شود يا جواني باز مي آيد و پيري و فرسودگي ، رخت بر مي بندد. و بنابراين خون ، شاني بس والا و اعجاز آفرين و حتي مقامي الوهي داشت.
در مسيحيت ، خون نماد استعلا و استكمال است. مسيح خونش را براي بشر نثار كرد. خون مسيح كه از زخم پهلويش بر سر دار ، مي چكيد و يوسف رامه اي آنرا در جامي گرد آورد و نگاه داشت ، مبشر حيات نو به بركت جانفشاني مسيح و نيز نشانه روح پاك و مبري از لوث گناه است. كشيش در نماز جماعت جرعه اي شراب مي نوشد كه نمودار خون مسيح است. اين شراب ، به اعتقاد مسيحيان ، شربت جاودانگي است ، خوني است كه به گناه آلوده نشده ، و مايه تجديد حيات است، چون مسيح مي گويد: (( هر كه تنم را بخورد و خون مرا بياشامد ، حيات جاودان دارد و من در روز بازپسين او را زنده خواهم ساخت)). مسيحي مومن ، خون رمزي مسيح را مي آشامد تا حيات لايزال يابد و دراكولا خون امت مسيح را تا زنده بماند. بنابراين ، دراكولا همتاي دجّال و نقيض و ضد مسيح است.
اما در تورات و قرآن كريم آشاميدن خون به همين دليل كه ((خون جان است)) منع شده است.
دراكولا ، البته خون مسيح را نمي نوشد ، بلكه مايع حياتي جانوران و يا همنوعانش را مي مكد تا زنده بماند. شايان ذكر است كه اكثر مردم روماني چنانكه مي دانيم ، ارتودوكس مذهب و يا تحت تاثير آن كيش اند و در مذهب ارتودوكس ، خون مايه زندگي است و جذب خون به معناي كسب نيروي حياتي. پس مرده ، با مكيدن خون زنده، گوهر زندگي را از او باز مي ستاند و خود، زندگي مي يابد. آيا دراكولا كه نه مرده است و نه حقيقتا زنده ، كاري جز اين مي كند؟
خون آشام ، مثل اعلاي بقاي جسم فاقد نفس است و به همين جهت مي خواهد با مكيدن خون موجودي زنده ، نفس اش را بربايد و مالك شود و بنابراين روان دزد است ، پس لامحاله موجودي شيطاني است ، شيطاني كه قادر است زندگان را اسير و اجير و بنده و برده خود كند و نيز مي توان مردگان را به آزار زندگان وادارد.خون آشام ، به مثابه بختك و كابوس است و آيينش ، ستيزه جويي با خدا و مشيت الهي است.
در اين اسطوره ، آدمي ، اگر هم فرشته خوست ، همزادي دارد اهريمني كه در درونش لانه ساخته است و همواره وسوسه اش مي كند كه نابخردانه و بي پروا ، زياده خواه و فرازجو باشد و اگر خداباور است ، فرعون وار با خالق خويش لاف برابري زند. انسان محل سهو و نسيان است و جايزالخطاست و شير خام خورده است و به اميد و آرزو زنده است و از سودا خالي نيست ، ولي به قول صاحب مرزبان نامه:
آدمي را درين كهن برزخ هم ز مطبخ دريست در دوزخ
اما آدمي كه معصوم نيست ، گاه با دشمن جانش ، در سر ضمير خويش ، گلاويز مي شود و دست و پنجه نرم مي كند و گاه او را در وجود شخصي بيگانه و اغواگرا ، ممّثل و مجسم مي سازد ، و بدينگونه همه خواست هاي پنهاني و نگفتني را به غريبه اي بدخواه و دشمن خو منسوب مي دارد، ولي طبيعتا در هر حال با پاره اي از ذات خود در ستيز و آويز است.
مثلا روانشناسان گفته اند كه (( خون آشام)) ، همانند جنايتكار و مبتلايان به جنون شيدايي و افسردگي ، مظهر گرايش هاي منحرف و گژخويي هاي انسان و نمايشگر تكانه و سائقه اي طالب حياتي مستقل و لگام گسيخته و فارغ از قيد و بند عقل و ايمان است و بنابراين در غالب اينگونه داستان ها و اسطوره ها ، هيولا و قربانيش ، نمودگار دو پاره از وجود آدمي اند ، يعني آرزوهاي مگو و بيم و هراسي كه آن خواست هاي ناگفتني در دل مي افكنند و طرفه آنكه خون آشام خود ، موجودي دو سوگراست: هم مي ترساند و هم افسون مي كند. به علاوه عمرش از حد معمول بسي درازتر است و اين طمع خام هر آدمي است ، اما در عوض يك تن از تشويش انگيزترين شخصيت هاي افسانه اي ، انساني است كه هرگز پير نمي شود و با ربودن بهره اي از حيات ديگران ، مي تواند تا بينهايت زيست كند. اين آرزويي است كه ممكن است در هر كس بجوشد و بنابراين طبيعي است كه آنرا بر هيولايي خون آشام بتاباند ، تا خود قرار دل و آرام جان يابد. به گفته روانشناساني كه به دو سوگرايي انسان نظر دارند ، قرباني خون آشام ، جنبه انفعالي و وحشت زده انسان و هيولا ، صورت فاعلي و وحشت انگيز هموست

منبع:بوگلر
__________________

and the roads becomes my bride


ویرایش توسط SHeRvin : 11-26-2009 در ساعت 02:31 AM
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از SHeRvin به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید