نمایش پست تنها
  #6  
قدیمی 11-23-2009
Omid7 آواتار ها
Omid7 Omid7 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14

95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

کاساندرا

کتاب پیشگویی را که بر طرف کردن ابهامات آینده نام دارد زنی به نام کاساندرا وابلاتسکی نوشته و دانش آموزان هاگوارتز در کلاس پیشگویی از آن استفاده می کنند. این نام برای متخصص پیشگویی نامی بسیار کامل و برازنده است.این نام از نام دو انسان مشهور برگرفته شده است که نامشان با پیشگویی و جادو در ارتباط است.
در اسطوره شناسی یونان باستان کاساندرا پیشگو بود یعنی می توانست آینده را ببیند. این توانایی را یکی از خدایان به نام آپولو که به کاساندرا علاقه داشت به وی اهدا کرده بود.آپولو قول داد توانایی پیشگووی را به کاساندرا اعطا کند به شرطی که کاساندرا عشق او را پاسخ بگوید. اما کاساندرا پس از آنکه پیشگو شد و به نهان بینی دست یافت نظرش تغییر کرد به همین دلیل آپولو با خشم او را نفرین کرد و آرزو نمود که هرگز کسی حرف کاساندرا را باور نکند . این امر موجب حزن و اندوه کاساندرا شد.

تروي

کاساندرا در داستان مشهور تروی نیز نقشی ایفا می کند.کاساندرا دختر شاه پریام پادشاه شهر تروی بود و هنگامی که سربازان یونانی به ظاهر دست از حمله کشیدند و شیئی ارزشمند و گرانبها به شکل یک اسب چوبی بزرگ را در خارج شهر رها کردند و عقب نشینی کردند کاساندرا به پدرش هشدار داد که برای جشن گرفتن عجله نکند و از همه مهمتر اسب را به داخل شهر نیاورد(البته در فیلم تروی پسر پادشاه این نظر را می دهد که یک از اشتباهات فیلمنامه است ) ولی به دلیل نفرین آپولو پدرش به حرف او توجهی نکرد.سربازان یونانی درون اسب مخفی شده بودند.آنها منتظر ماندند تا اسب به درون شهر برده شد و همه به خواب رفتند سپس به آرامی از داخل اسب چوبی بیرون آمدند و شهر را تصرف کردند.
بدون شک نام خانوادگی کاساندرا وابلاتسکی از نام هلنا پترونا بلاواتسکی بر گرفته شده است که یکی از بنیانگذاران جامعه اشراق بود.از جمله اهداف جامعه اشراق "بررسی قوانین توضیح داده نشده طبیعت و قدرتهای نهفته در وجود انسان"و یا به عبارت دیگر جادو بود.

اديسه

ادیسیوس پس از آشيل و پاتروكل بزرگ‌ترین و نام آورترین قهرمان یونان است. او در هوشمندی و نیرنگ بازی نامی بلند برای خویش به جا گذاشته. او پادشاه ايتاك، فرزند لائرت و آنتیکله بود و با پنه لوپ دختر ايكاريوس، پیوند زناشویی بست و از پیوند آنان تلماك متولد شد.
وقتی پاریس هلن را ربود، منلاس خواستار جنگ با ایشان گشت و آگاممنون این را پذیرفت و از هم‌پیمانان‌اش در خواست کمک کرد، او کوشید از رفتن به تروا تن باز زند اما تلاش‌اش بیهوده ماند اما قبل از این که با آنان همراه شود به سوی سكروس روی گرداند تا در آن جا آشيل نوجوان را بیابد او که در جامه زنان در قصر لیکومد به امر مادرش تتيس پنهان شده بود و روزگار می گذارند، اولیس هوشمند برای باز شناختن آشيل حیله کرد و به شکل بازرگانان در آمد و بارش را از جواهرات پر کرد و در میان‌شان شمشیری گذاشت و به درون قصر راه باز یافت. آشيل از میان جواهرات شمشیر را انتخاب کرد و ادیسیوس او را شناخت و با خود همراه کرد. ده سال اول به جمع کردن لشکر گذشت و پس از آن آنان به راه افتادند و اینان در راه تروابه هر منزل و شهری که می‌رسیدند دست به غارت می‌زدند تا به تِبِس شهری که سپند ائیتون بر آن حکم می‌راند رسیدند. پس از فتح آن، ایشان به سوی تروا رهسپار شدند. ده سال دوم نبرد که با تروایی‌ها می‌جنگیند، اولیس به پاس کار‌هایش نام‌اش پر آوازه گشت و بر همگان سر آمد:
او ديومد خسته تن را تیمار کرد، دلون را کشت؛ به همراه ديومد به درون بارو‌های تروا راه جست. بر دو اسب نامدار رزوس دست یافت، در بازی‌هایی که در آیین سوگ و مرگ پاتروكل برگزار شد بر دو آژاکس پیشی یافت و آنان را شکست داد. او یکی از کسانی بود که برای آشتی دادن آشيل و آگاممنون به سوی آشيل رفت اما موفق نشد. اینان قهرمانی‌های وی بودند که در این منظوم "ايلياد" آمده است. و بعد از آن، او برای راه یافتن به آن سوی دیوار های نفوذ نا‌پذیر تروا حیله کرد، به آخاییان پیشنهاد داد که اسبی چوبین بسازند و آن را پیش کش تروجانی‌ها کنند و وانمود کنند که شکست خوردند این حیله کارگر شد و آنان در دل اسب به تروا راه یاقتند و از آن عظمت فقط خاکستر باقی گذاشتند. بازگشت ادیسیوس نیز ماجراهای بسیار دارد که هومر از آن نیز کتاب به نظم در آوردِ که در یونان اوديسيوس نام گرفته است.
بر روان پوزئيدون به این سبب که اولیس چشم یگانه، غول پولیفم مینوی، را که یکی از نیرومندترین غولان بوده است کور کرده کینی نشسته بود و او بدون این که اولیس را بکشد، او را دور از وطن‌اش سر گردان می کند. اما بعد از ده سال سر گردانی اولیس به ايتاك باز می گردد پنه لوپ که دیگر نمی‌توانست از پس خواستگاران بر بیاید مسابقه‌ای طرح کردِ بود که هر کس که بتواند کمان اولیس را فرو کشد و تیری را از میان دوازده تبر که در پی هم چیده شده‌اند بگذارند با وی عروسی می‌کند. اولیس لباس مبدل پوشید و به جمع خواستگاران پیوست و تنها کسی بود که توانست کمان را کشد آن گاه خود را نمایان کرد و از کشته خواستگاران پشته ساخت و انتقام خود را از خواستگاران که در این چند سال بر اموال او افتاده بودند گرفت.

سانتور ها

سانتور ها جانوراني اسطوره اي هستند كه پا و بدن اسب ولي نيم تنه،دست و سر شبيه به انسان دارند.بر طبق افسانه ها سانتورها به كوههاي يونان تعلق دارند يعني مكاني كه در آن سانتورها با مردم محلي تا اندازه اي ارتباط داشتند.برخي از سانتور ها علاقه زيادي به شراب داشتند به همين دليل موجوداتي خشن و نا آرام بودند و به سرعت عصباني مي شدند.سانتور ها جنگهاي زيادي با انسانها كرده اند.مشهورترين جنگ آنها با انسانها پس از يك مراسم عروسي اتفاق افتاد كه در طي آن ،آنها مانند هميشه در خوردن شراب زياده روي كرده بودند.سانتور ها تلاش كردند عروس را با خود ببرند كه اين امر موجب جنگ بزرگي شد(سانتور ها در آن جنگ شكست خوردند) صحنه هاي مربوط به آن جنگ يكي از زينتهاي مورد علاقه كوزه گران يوناني بود.
ولي برخي از سانتور ها موجوداتي شريف و بزرگوار بودند.خداياني همچون آپولو و آرتميس،هنر هايي از قبيل پزشكي و شكار را به سانتوري به نام "چيران" آموختند.او نيز مدرسه اي را بنا نهاد كه در آن به برخي از قهرمانان بزرگ دنيا خود همچون "آشيليوس" و "اوديسه" تعليم داد.
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم‌‌‌٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...

======================================

مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید