موضوع: الهی...........
نمایش پست تنها
  #17  
قدیمی 01-17-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خدایا من به دنبال چه هستم ؟
خدایا من چه می خواهم که خود نمی دانم ؟
پرم از حرف هیچ ...
نمی توانم بگویم ...
پر از فریاد ...
این چه عشقی است ؟
چرا بدین گونه بی قرارم کرده است ... چرا ... چرا ...
مگر عشق بی قراری است ...
مگر عشق به تو آرامش نیست ...
نمی دانم چه کنم ...
مانده ام سر گردان و حیران ...
احساس می کنم مرا به حال خود رها کرده ای ...
هرچه جستجو می کنم دستت را نمی یابم ...
مرا به حال خود مگذار که سخت مهتاجتم ...
می دانم هستی ، می دانم صدایم را می شنوی ...
می دانم عشقت لیاقت نمی خواهد ...
پس چه می خواهد که من ندارم؟
هرچه داشتم و نداشتم ، همه را از خودت خواستم ...
از خودت خواستم مرا با این رو سیاهی ببخشایی ...
و بیامرزی ...
می دانم کمکم کرده ای ...
شاید چشمان من بسته شده است ...
خدایا من با تو بودن را می خواهم و بس ...
این ها همه بهانست...
دلم هوای تو را می کند ...
دلم تو را فریاد می زند ...
یادت آرام جان من است ...
می دانم که جز تو کسی نیست که مرا آرام کند ...
می دانم که زندگی من بیهوده نیست .
چون تو ... چون تو آن را زیبا آفریده ای ...
خدایا تو را سپاس ...
تو را شکر ...
خدایا ...
در برابرت کلمه کم می آورم ...
خدایا خود می دانی چه می گویم . پس چه نیازی است که لب بگشایم ...
دلم از آن توست ... آن را نزد خودت نگه دار و و خود آن را آرام گردان ...
آمین ...
__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید