نمایش پست تنها
  #14  
قدیمی 09-24-2009
dear59 آواتار ها
dear59 dear59 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 410
سپاسها: : 48

148 سپاس در 115 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

شب باران

شب، شب شوم غمینی بود
آسمان یکسره می بارید
غیره باران که فرو می ریخت
آب از آب نمی جنبید

من چو شب سرد و تهی بودم
شب چو من خسته و سرگردان
پلکم از گریه به زير افتاد
چون پر مرغ گه باران

چه غم انگیز، چه وحشتناک
شهر در خواب غمینی بود
از کران تا به کران خالی
نه ستاره، نه زمینی بود

آسمان سوخت و پرپر شد
آه من، وای چه آهی بود
دل من، این دل غم فرسود
چه شب سرد سیاهی بود

آسمان یکسره می بارید
ابرها سوخته، سرگردان
چه غریبانه شبی بود آه ...
شب تاریک، شب باران

__________________
-------------------------------


ای تو همیشه در میان


آمدمت که بنگرم


گریه امان نمی دهد
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید