خنده های مرگبار(( خنده را کنترل کنید))
خنده های مرگبار(( خنده را کنترل کنید))
خنده، چيز خوبي است، روح را تازه ميكند، خستگي را از بدن دفع ميكند، ديگران را تحت تاثير قرار ميدهد و باعث سرايت شادماني به آنها ميشود و حتي ورزشي براي عضلات صورت محسوب ميگردد. همين اواخر دانشمندان به يك نتيجه علمي دست يافتند كه خنديدن طول عمر انسان را زياد ميكند و براي ريه بسيار مفيد است. در عين حال حتما اين جمله را شنيدهايد كه ميگويند «فلاني از خنده مرد!» احتمالا شما هم تاكنون بارها اين جمله را درباره خود يا اطرافيانتان به كار بردهايد، ولي شايد تا به حال نميدانستيد حقيقتا كساني هستند كه از شدت خنده مردهاند! تاكنون بيش از ده مورد به ثبت رسيده است، در اينجا به اين افراد كه خنده بسيار كار دستشان داده است، ميپردازيم:
روز 24 مارس سال 1975 «الكس ميچل» بنّاي پنجاه ساله اهل «كينگزلين» واقع در كشور انگلستان با تماشاي فيلم خندهداري كه يك مرد اسكاتلندي دامنپوش را نشان ميداد كه با جديت با ظرف دسر سفت شده و فاسدش در كشمكش بود، به خنده افتاد و آن قدر خنديد كه از خنده مرد. ميچل بعد از بيست و پنج دقيقه قهقهه مداوم، بالاخره روي مبل افتاد و در اثر نارسايي قلبي جان خود را از دست داد. بيوه اين بنا مدتي بعد به سازندگان آن برنامه تلويزيوني خندهدار نامه تشكرآفريني فرستاد و در آن نوشت از اينكه باعث شدهاند همسرش آخرين دقايق عمرش را شاد باشد از آنها سپاسگزار است.
در سال 1989 يك متخصص شنواييسنجي به نام «اوله بنتزن» از تماشاي برنامه تلويزيوني طنز «يك ماهي به نام وندا» از دنيا رفت. او در زمان تماشاي اين برنامه آن قدر خنديد كه ضربان قلبش به 250 تا 500 تپش در دقيقه رسيد و همين موضوع سبب ايست قلبي او شد.
در سال 2003 يك بستنيفروش تايلندي به نام «دامنون سائن اوم» كه 52 سال داشت آنقدر در خواب خنديد كه مرد. او احتمالا از ديدن يك خواب خندهدار مدت دو دقيقه به شدت خنديد به طوري كه ديگر نتوانست نفس بكشد و از دنيا رفت. خنده او آنقدر هراسانگيز بود كه همسرش از خواب پريد ولي هر چه سعي كرد نتوانست او را بيدار كند. پزشكان علت مرگ او را، نارسايي قلبي يا خفگي در اثر نرسيدن اكسيژن به ريهها اعلام كردند.
در سال 1410 «مارتين اول» پادشاه آراگون از تركيب مهلك سوءهاضمه و خنده غيرقابل كنترل از دنيا رفت.
ميگويند در سال 1599 «ناندا بايين» پادشاه برمه از شنيدن اين جمله از زبان يك تاجر ايتاليايي كه «ونيز سرزميني آزاد و بدون پادشاه است» آنقدر خنديد تا مرد!
در سال 1660 «توماس اركهارت» نجيبزاده اسكاتلندي كه عالم و نخستين مترجم كتاب Rabelais به زبان انگليسي بود با شنيدن اين خبر كه «چارلز دوم تاج پادشاهي بر سر گذاشته است» از شدت خنده از دنيا رفت.
در سال 1782 خانمي به نام «مادام فيتزهربرت» كه براي تماشاي اپرايي به نام «تهيدست» به سالن تئاتر رفته بود، دچار يك حمله خنده شد. وقتي «چارلز بنسيتر» هنرپيشه آن دوران براي بازي در نقشي كه اصلا مناسب او نبود، وارد صحنه شد، خانم هربرت آنچنان يكه خورد كه به خندهاي شديد افتاد. او طوري با صداي بلند ميخنديد كه مجبور شدند وي را از سالن بيرون كنند. خنده او تمام طول شب و فرداي آن روز به طول انجاميد و سرانجام صبح روز بعد از دنيا رفت.
|