پندي از امام باقر(ع)
محمد بن منكدر"- از صوفيان آن روزگار- مىگويد: در روز بسيار گرمى از مدينه بيرون رفتم، ابوجعفر محمد بن على بن الحسين را ديدم- همراه با دو تن از دوستانش- از سركشى به مزرعه خويش باز مىگشت. با خود گفتم: مردى از بزرگان قريش در چنين وقتى در پى دنياست! بايد او را پند دهم.
نزديك آمدم و سلام كردم، امام در حالى كه عرق از سر و رويش مىريخت با تندى پاسخم داد. گفتم: خدا ترا به سلامت بدارد آيا شخصيتى چون شما در اين هنگام و با اين حال در پى دنيا مىرود! اگر در اين حالت مرگ در رسد چه مىكنى؟
فرمود: به خدا سوگند اگر مرگم برسد در حال اطاعت خداوند خواهم بود زيرا من بدين وسيله خود را از تو و ديگران بى نياز مىسازم، از مرگ در آن حالت بيمناكم كه سرگرم گناهى باشم.
گفتم: رحمت خدا بر تو باد، مىپنداشتم كه تو را پند مىدهم اما تو مرا پند دادى و آگاه ساختى .
آنچه آمد تنها گوشه هايي از زندگي امام محمد باقر(ع) است كه از كينه دشمنان و تحريف هاي اسطوره ساز برخي محبان، جان به سلامت برده است. عصر اين بزرگوار همزمان با انقراض امويان و درخشيدن ستاره بخت عباسيان است، آنان كه با شعار" الرضا من آل محمد" به قدرت دست يافتند ولي در تحريف حقيقت و خصومت نسبت به خاندان حقيقي رسول خدا، گوي سبقت از امويان ربودند. تلاش نگارنده در اين مقاله اين بود كه قطره اي از درياي معرفت امام باقرعليه السلام و پاره هايي از آيينه يك پارچه وجود اين بزرگوار را كه در آن مي توان بازتاب سيماي حق را به روشني يافت به خوانندگان و پويندگان ارزاني داشت، باشد تا به گوش جان بنيوشيم و منش آن بزرگوار را پيشه خود سازيم.