کهنه فروش تو کوچمون داد میزد کهنه می خریم، وسایل شکسته و پاره و پوره می خریم، بی اختیار فریاد زدم قلب شکستم می خری؟ گفت که اگه ارزشی داشت، کسی اونو نمی شکست.
آغاز سفر عشق این است: "کنار گذاشتن من و هیچ شدن". از این هیچاست که همه چیز زاده می شود.
من شعر سکوتم را در گوش تو خواهم خواند،شب های بلندم را با یاد تو خواهم ماند، من ریشه ی عشقم را در قلب تو خواهم کاشت، آن صحبت اول را در خاطره خواهم داشت..
هر آنچه طی سالیان ساخته ای ممکن است فردی در یک لحظه ویران کند، باری تو همواره در حال ساختن باش. اگر این گونه کنی به زودی قصری از عشق بنا می کنی که احدی توان ویران کردن آن را ندارد..
یه بار دیگه بگو آره ، نگو سخته چه دشواره، به پای قلب سرد تو، شدم مجنون و آواره..
من چه میدانستم دل هر کس ، دل نیست
قلب ها ز آهن و سنگ ، قلب ها بیخبر از عاطفه اند....
من چه میدانستم . . .