باز ذکر سحرم نام دلآراي تو بودزينت خلوت دل نور تولاي تو بودچشم هر سو که نظر کرد تو آنجا بوديدين و دل در گرو ديده شهلاي تو بودبيد از وجد برقص آمده گل مي خنديدحسرت سرو سهي قامت رعناي تو بودغنچه از شرم نقابي برخ انداخته بودبلبل سوخته دل محو تماشاي تو بودلاله آماده که جان برکف اخلاص نهدچشم نرگس نگران گل سيماي تو بودشمع گريان که دم وصل نگار آخر شدماه تابان همه شب زائر شيداي تو بودآه ، پروانه چه بيهوده تقلا مي کردهمه جا بودي و آن گمشده جوياي تو بودرونق هستي و سرمايه هر ساقي مستجرعه اي باده که از ساغر ميناي تو بودزتمناي تو محبوب نياسود دميکه کوير دل او تشنه درياي تو بود
|