مادرم می خوام از اونچه توی دلم نسبت به تو احساس می کنم ، بنویسم. یعنیمی تونم؟!
من می خوام بابت خیلی چیزا ازت تشکر کنم ، و بابت چیزهای بیشتریاز تو معذرت بخوام.
ازت تشکر می کنم که وسیله ای شدی ، تا وجود یابم. جسم وروحم از وجود عزیزت شکل گرفت. من که جنینی
بی چیز بودم ، نفست گرمم کرد و آهنگدلنواز قلبت ، موسیقی آرام بخشم شد. احساست نسبت به فرزندی که
در رحم داشتی از هماناول ، عشق و محبت را برایم ترجمانی شیرین بود. من و تو یکی بودیم. و پسوندی که به
اسمت اضافه شد:" مادر باردار"
من از اول باری افزوده بر وجودت بودم. شایدتصور می شد که این مادر روزی بارش را زمین خواهد گذاشت ، اما تو
هرگز این کار رانکردی. من همیشه بار تو و تو همیشه یار من بودی.
روزهای بارداریت ، راحتیوجودت ، رعایت وجودی بود که با خود حمل می کردی. تا فرزندت متولد شد.
ازتتشکر می کنم. که مرا متولد کردی و گفتند که فارغ شدی . ولی هرگز تو از من فارغنگشتی. باز مرا در روی
سینه خود قرار دادی و گفتی فرزندم بنوش از شیره وجودم و بشنوصدای مهربان قلب مادرت را ، قلبی که با خود
محبت و عشق را زمزمه مي كند و من شیرینیزندگی را با نوازش هایت حس کردم. نوازش هایی که بدون هیچ
چشمداشتی بود. تو پذیرش غیرمشروطی نسبت به من روا داشتی. نوزادی بودم سست ، که هیچ خاصیتی نه
برای خودم و نهبرای تو داشتم. ولی تو را چون فرشته مهربانی آفریده بودند که لذت خود را در رنجنگهداری من
دنبال می کردی. خواب نوشین سحرت را پیش رخ بی رمق من ، درنیم شبان ذبحمی کردی. گویی که دیگر قصد
نداری آرامشت را بازیابی ، گویی که آرامشت ، آرامش وجودیشده است که تو آن را فرزند خود خواندی.
ازت تشکر می کنم که زبانم را گشودیبه مهر ، و سخنان دلنوازم آموختی .
ازت تشکر می کنم. که با اشکهایم گریستی وبا خنده هایم ، خندیدی.
تو مرا در عین وابستگیم به وجود عزیزت، شخصیتیجداگانه دادی و مرا مشوق استقلال كردي.تو که ریشه من بودی و وجودم ، چنانمرا جلوه دادی و خود را نادیده گرفتی که فراموش شدی.
ازت تشکر می کنم. کهمعنی زندگی را در گرمابخشی وجودت ، به من آموختی.
مادرم تو وجود منی، و هرگزنمی توانم تشکر گوی وجود خودم باشم ، آنطور که باید و شایسته است.
تو واسطهآفریدن منی ، و من نه از آفریدگار و نه از واسطه او نتوانم که تشکری شایسته کنم.
|