01-07-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
قانون بازگشت
مردی از یکی از دره های پیرنه در فرانسه می گذشت، که به چوپان پیری برخورد.
غذایش را با او تقسیم کرد و مدت درازی درباره ی زندگی صحبت کردند.
بعد صحبت به وجود خدا رسید.
مرد گفت: اگر به خدا اعتقاد داشته باشم باید قبول کنم که آزاد نیستم و مسئول هیچ کدام از اعمالم نیستم زیرا مردم می گویند که او قادر مطلق است و اکنون و گذشته و آینده را می شناسد... چوپان ناگهان و بی مقدمه زیر آواز زد و پژواک آوازش دره را آکند!
بعد ناگهان آوازش را قطع کرد و شروع کرد به ناسزا گفتن به همه چیز و همه کسی!!! صدای فریادهای چوپان نیز در کوهها پیچید و به سوی آن دو بازگشت.
سپس چوپان گفت: زندگی همین دره است، آن کوهها، آگاهی پروردگارند؛ و آوای انسان، سرنوشت او.
آزادیم آواز بخوانیم یا ناسزا بگوئیم، اما هر کاری که می کنیم، به درگاه او می رسد و به همان شکل به سوی ما باز می گردد.
خداوند پژواک کردار ماست...
آدمی ساختهی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز میاندیشیده است.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|