نمایش پست تنها
  #9  
قدیمی 05-25-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


ده ست نووسه کانی ساهی




به شی هه شته م

شعر فارسی


قطار رفت
آه قطار رفت…
من در اندیشه سرخ برگهای آویخته بر ناقوس نگاهت بودم.
بادها را میگویم
سطر سطر نفسهایت را
در گوشهایم زمزمه کنند
تا رهسپار شدن تو چیزی نمانده
روی خاک می نشینم و با باران
گلهای زرد باغچه را آب می دهم
دستهای لرزانم را ،
روی گونه های خیس باران خورده ،می کشم
و همراه با شبنمهایی که همچون ریل قطار بی پایانند
به دست خاک می سپارم و
با خاک خشک زمین آشنا میکنم
صدای نفسهای قطار را می شنوم
در حال دویدن است
صدای تیک تاک گوشخراش زمان می آید
چشمانم می شکفد –
نگاهم با چشمان دریائیت در هم گره می خورند
چشمان بارانیت
حکایت لیلی و مجنون را در گوشهایم می خواند
زبانت نیز همچون پاهایت با تو قهرند
آه قطار رفت .
از دور نگاه دستهایت را
که تداعی یک فراق کهکشانیست می بینم
قطار رفت ،
من ماندم و یک دنیا خاطره
اینبار نیز
آهنگ جدایی در قلبم به صدا در می آید
بدرقه راه تو تا فرسنگها
هق هق گریه های منند
و پلکهایم تا بازگشت تو
طعم خشک بودن را در خود احساس نمی کنند
ونگهبانی شمعها را می دهند
تا در اثر باران سیل آسای چشمانم خاموش نشوند
و همواره آنان روشن بمانند
آه قطار رفت …


چه‌تری خه‌یاڵ

له‌ سه‌ر دڵم

چه‌تری خه‌یاڵم هه‌ڵده‌ده‌م

تاکوو رێژنه‌ بارانی چاوه‌کانم

خۆشیه‌کانی زیندانی دڵم

له‌ گه‌ڵ خۆیان نه‌به‌ن بۆ

زه‌ریای ‌غه‌م ... .


پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید