آنسوی پنجره،
چهار فصل میگذرد.
و من پنجره را همیشه بسته نگاه میدارم، تا اینور همیشه زمستان بماند.
زمستانها،
که تقویمهای دوطرف پنجره بر هم منطبق میشود؛
دیگر نه پنجره دلش میگیرد،
نه تو سردت میشود.
__________________
روی خواب هایم
عکس زنی بکش
که ماه را به موهایش سنجاق زده
بنویس
من خواب مانده ام
و دستی
ستاره ها را از آسمان کودکی ام
دزدیده
|