02-12-2013
|
|
کاربر بسيار فعال
|
|
تاریخ عضویت: May 2012
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 1,251
سپاسها: : 8,172
4,786 سپاس در 1,493 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
می بینم صورتمو تو آیینه
با لبی خسته می پرسم از خودم
این غریبه کیه از من چی می خواد
اون به من یا من به او خیره شدم
باورم نمیشه هرچی می بینم
چشامو یه لحظه رو هم می ذارم
به خودم میگم که ای صورتکه
می تونم از صورتم برش دارم
می کشم دستمو روی صورتم
هرچی باید بدونم دستم میگه
منو تو آیینه نشون میده
میگه این تویی نه هیچکس دیگه
جایی پاهای تموم قصه ها
رنگ غربت تو تموم لحظه ها
مونده رو صورتت تا بدونی
حالا امروز چی ازت مونده بجا
آیینه میگه تو همونی که یه روز
می خواستی خورشید و با دست بگیری
امروز شهر شب خونت شده
داری بیصدا تو قلبت می میری
میشکنم آیینه رو تا دوباره
نخواد از گذشته ها حرف بزنه
آیینه میشکنه هزار تیکه میشه
اما باز تو هر تیکه ش عکس منه
عکسها با دهن کجی بهم میگن
چشم امید ببر از آسمون
روزها باهم دیگه فرقی ندارن
بوی کنهگی میدن تمومشون
__________________
معنی فلفل نبین چه ریزه است را روزی فهمیدم.....که اشک هایم به این کوچکی پر از حرف ها و غم های بزرگ شد
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|