نمایش پست تنها
  #986  
قدیمی 02-12-2013
پریشان آواتار ها
پریشان پریشان آنلاین نیست.
کاربر بسيار فعال
 
تاریخ عضویت: May 2012
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 1,251
سپاسها: : 8,172

4,786 سپاس در 1,493 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

می بینم صورتمو تو آیینه

با لبی خسته می پرسم از خودم

این غریبه کیه از من چی می خواد

اون به من یا من به او خیره شدم

باورم نمیشه هرچی می بینم

چشامو یه لحظه رو هم می ذارم

به خودم میگم که ای صورتکه

می تونم از صورتم برش دارم

می کشم دستمو روی صورتم

هرچی باید بدونم دستم میگه

منو تو آیینه نشون میده

میگه این تویی نه هیچکس دیگه

جایی پاهای تموم قصه ها

رنگ غربت تو تموم لحظه ها

مونده رو صورتت تا بدونی

حالا امروز چی ازت مونده بجا

آیینه میگه تو همونی که یه روز

می خواستی خورشید و با دست بگیری

امروز شهر شب خونت شده

داری بیصدا تو قلبت می میری

میشکنم آیینه رو تا دوباره

نخواد از گذشته ها حرف بزنه

آیینه میشکنه هزار تیکه میشه

اما باز تو هر تیکه ش عکس منه

عکسها با دهن کجی بهم میگن

چشم امید ببر از آسمون

روزها باهم دیگه فرقی ندارن

بوی کنهگی میدن تمومشون

__________________
معنی فلفل نبین چه ریزه است را روزی فهمیدم.....که اشک هایم به این کوچکی پر از حرف ها و غم های بزرگ شد
پاسخ با نقل قول
4 کاربر زیر از پریشان سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید