02-07-2013
|
|
کاربر بسيار فعال
|
|
تاریخ عضویت: May 2012
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 1,251
سپاسها: : 8,172
4,786 سپاس در 1,493 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
من وتو دو پرنده تو قفس زندونی بودیم
جای پر زدن نداشتیم ولی آسمونی بودیم
ابرو بارونو می دیدیم اما دنیامون قفس بود
چشم به دور دستها نداشتیم همینم واسه ما بس بود
اما یک روز اونایی که مارو باهم دوست نداشتن
تو رو پر دادن و جاتم یه دونه آیینه گذاشتن
من خوش باور ساده فکر میکردم رو به رومی
گاهی اشتباه می کردم من کدومم تو کدومی
با تو زندگی میکردم قفس تنگ سیاهو
عشق تو از خاطرم برد عشق پر زدن تا ماه رو
اما یک باد وحشی رویاهامو با خوش برد
قفس افتادو شکست و آیینه افتادو ترک خورد
تازه فهمیدم دروغ بود دنیایی که ساخته بودم
دردم از اینه که عمری خودمو نشناخته بودم
تو تو آسمونا بودی با پرنده های آزاد
من تن خسته رو حتی یه دفعه یادت نیفتاد
حالا این قفس شکسته راه آسمون شده باز
اما تو قفس نشستم دیگه یادم رفته پرواز....
__________________
معنی فلفل نبین چه ریزه است را روزی فهمیدم.....که اشک هایم به این کوچکی پر از حرف ها و غم های بزرگ شد
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|