نمایش پست تنها
  #42  
قدیمی 11-23-2012
مستور آواتار ها
مستور مستور آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Oct 2012
محل سکونت: همین دور و برا
نوشته ها: 1,517
سپاسها: : 2,207

2,346 سپاس در 1,420 نوشته ایشان در یکماه اخیر
مستور به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض ماجرای اشک - رهی معیری

ماجرای اشک


تابد فروغ مهر و مه از قطره های اشک
باران صبحگاه ندارد صفای اشک
گوهر به تابناکی و پاکی اشک نیست
روشندلی کجاست که داند بهای اشک
لبخند عشق قسمت گل باد زانکه ما
چون شبنم آفریده شدیم از برای اشک
ماییم و سینه ای که بود آشیانه آه
ماییم و دیده ای که بود آشنای اشک
از بس که تن زآتش حسرت گداخته است
از دیده خون گرم فشانم به جای اشک
روی زمین گرفته سراسر ولی هنوز
بر وادی اثر نرسیده است پای اشک
دیشب چراغ دیده من تا سپیده سوخت
آتش فتاد بی تو به ماتم سرای اشک
خواب آور است زمزمه جویبار ما
در خواب رفته بخت من از های های اشک
بس کن(رهی) که تاب شنیدن نیاوریم
از بس که دردناک بود ماجرای اشک

پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از مستور به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید