زاری در باغچه بس تلخ است , زاری بر چشمهی صافی
زاری بر لقاحِ شکوفه بس تلخ است , زاری بر شراعِ بلندِ نسیم
زاری بر سپیدارِ سبزبالا بس تلخ است.
بر برکهی لاجوردینِ ماهی و باد چه میکند این مدیحهگوی تباهی؟
مطربِ گورخانه به شهر اندر چه میکند زیرِ دریچههای بیگناهی؟
بگذار برخیزد مردمِ بیلبخند بگذار برخیزد!
...