سلام.
از چه بگویم ،اصلا چیزی برای گفتن ندارم.شنیدی که ادم با خودش هزار جمله درست می کند که وقتی یارش دید با او در میان بگذارد.
ولی همین که نزدیک او رسید اصلا خودش را هم فراموش می کند تا چه رسد که بخواهد جمله ای بگوید.
ای اقای من ،ای مولای من ،وقتی با خودم هستم انقدر حرف دارم ولی به محض اینکه می خوا هم کلامی با شما بگویم زبانم به لکنت می افتد و همه چیز فراموش می کنم.
خدا تو را برای ما نگه دارد فکر نمی کنم نیازمند تر از من کسی باشد ای مهربان من که به خدا کشته یک دعای شما هستم.
|