در اشعار فارسی
تصویری از تذهیبی از نسخهٔ خطی دیوان حافظ که در موزهٔ لندن نگهداری میشود. مربوط به قرن هجدهم میلادی
مجسمه سعدی در خانه زینت الملوک، شیراز.
سعدی
شنیدم هر چه در شیراز گویندبه هفت اقلیم عالم باز گویند
آخر ای باد صبا بویی اگر میآریسوی شیراز گذر کن که مرا یار آن جاست
کاروانی شکر از مصر به شیراز آیداگر آن یار سفرکرده ما بازآید
خاک شیراز همیشه گل خوشبوی دهدلاجرم بلبل خوشگوی دگر بازآمدمیلش از شام به شیراز به خسرو مانستکه به اندیشهٔ شیرین ز شکر بازآمد
خاک شیراز چو دیبای منقش دیدموان همه صورت شاهد که بر آن دیبا بود
که یارب پارس را مهد امان داربه سعدی برج طالع توامان دار
خوشا سپیدهدمی باشد آنکه بینم بازرسیده بر سر الله اکبر شیرازبه حق کعبه و آن کس که کرد کعبه بناکه دار مردم شیراز در تجمل و نازکه سعدی از حق شیراز روز و شب میگفتکه شهرها همه بازند و شهر ما شهباز
حافظ
خوشا شیراز و وضع بیمثالشخداوندا نگهدار از زوالشبه شیراز آی و فیض روح قدسیبجوی از مردم صاحب کمالش
نسیم باد مصلی و آب رکنآبادغریب را وطن خویش میبرند از یادنمیدهند اجازت مرا به سیر و سفرنسیم باد مصلی و آب رکنآباد
اگرچه زندهرود آب حیات استولی شیراز ما از اصفهان به
فردوسی
دوهفته در این نیز بخشید مردسوم هفته آهنگ شیراز کردهیونان فرستاد چندی ز ریسوی پارس، نزدیک کاوس کی
عماره
ز شیراز و از ترف سیصدهزارشتروار بد اندر آن کوهسار
شهریار
سلام ای شهر شیخ و خواجه شیرازسلام ای مهد عشق و مدفن رازسلام ای قبله تقدیس و تقواسلام ای قلعهٔ سیمرغ و عنقاسلام ای شهر عشق و آشناییسلام ای آشیان روشناییبهار پوستانت بیزمستاندعایت کرده سعدی در گلستانکه یارب پارس را مهد امان داربه سعدی برج طالع تو امان داربه تیر این دعا پیر دلآگاهمغول را کرد دست فتنه کوتاهدل و دلبستهٔ ایران توباشیگل و گلدستهٔ ایران توباشیاگر من دیهقان یا شهریارمگدای عشق این شهر و دیارم
اوحدی مراغهای
نشنود از پرده کس آواز منتا نکند راست لبش ساز منچند ز شیراز و ز رومم، دگررخت به روم آور و شیراز من
بابا طاهر
صفا هونم صفا هونم چه جابیکه هر یاری گرفتم بیوفا بیبشم یکسر بتازم تا به شیرازکه در هر منزلی صد آشنا بی
سنایی
چشم بگشا و فرق کن آخرعنبر از خاک و شکر از شیراز
بهار
بود آیا که دگر بار به شیراز رسمبار دیگر بمراد دل خود باز رسمهست راز ازلی در دل شیراز نهانخرم آنروز که کس بر سر آن راز رسمبرسر مرقد سعدی که مقام سعداستبسته دست ادب و جبهه قدمساز رسمهمت از تربت حافط طلبم وز مددشمست و مستانه به خلوتگه اعزاز رسم
__________________
ای بنده تو سخت بی وفایی ، از لطف به سوی ما نیایی
هرگه که ترا دهیم دردی ، نالان شوی و به سویم ایی
هر دم که ترا دهم شفایی ، یاغی شوی و دگر نیایی . . . ای بنده تو سخت بیوفایی ...
|