سهراب رحیمی
لحظه ويرانی
نشستهام همينجا
در عُمقِ صندلی
و نگاه میکنم به تو
که پنهان شدهای
در اوجِ سايهها.
نگاه کن!
اينجا لحظه انهدامِ زمين است
زيرِ پای من.
نگاه کن
اينجا زمان از زيرِ پايم میگُريزد.
خيلی وقت است شعری ننوشتهام.
از همينجا که هستم
آوازِ تو را در قلبم تکرار میکنم.
اگر نگاه کنی
اسکلتِ جوانیام را
پُشتِ ميزهای عادت میبينی.
اينجا لحظه ويرانیِ من است.
|