خدایا آنروز را دوست دارم که با طلوع عشق تو شروع شود آنروزی که خورشید لطف تو سردی زندگیمو گرمی بخشد آنچنان گرمی که حرارت آن سرتاسر وجودم را فرا گیرد.
الهی زنجیر را زمانی دوست دارم که زندانی عشق تو باشم و چه زیباست
حصارزندان آن زمان و آن لحظه ای که خود را در بند تو احساس می کنم و آن زمان است که مفهوم ازادی را ترک خواهم گفت :
ترا می خواهم ترا که در گوشه قلبم بمانی ترا برای مهربانیت فقط تو فقط تو..............