آدمیزادی که ساختیش از گِل و این چیزا خیلی چیزِ عجیبیِ ... تو هر شرایطی خودشو سازگار می کنه ... یکم خم به ابروش میاره وبعدش یادش می ره ... ولی جایِ همه ی اینارو هم تو وجودش نگه می داره و کم کم یاد می گیره چطور فقط باید حملشون کنه بهشون احترام بذاره و یا نذاره ...
همین قدر که خودتو نشون نمی دی اونجوری که آدم دلخور شه که دیییییییییییگه نتونه بهت دل ببنده ... خودش خوبه ... ما هم توهم های خوبی از تو داریم ...
__________________
چای داغی که دلم بود به دستت دادم...آنقدر سرد شدم ...از دهنت افتادم
|