نمایش پست تنها
  #3  
قدیمی 10-16-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض پابلو نرودا (نفتالی ریکاردو ری یس باسواآلتو )

دلم تنگ شده بود برا این شاعر شیلیایی .. امروز دوباره کتابشو باز کردمُ خوندم. نرودا رو بخاطر نگاهش به اطراف دوست دارم, بخاطر حسی که توی شعراش هست ..
این شعرش فوق العاده ست !
شاید کمتر کسی ِ که نگاهی اینقد زیبا و متفاوت داشته باشه ..
نرودا به کت و شلوارش شکل می ده,جون می ده.براش شعر می گه,باهاش قدم می زنه و جایی که بنظرم شاه بیتشه میگه تورو از یاد می برم چون من و تو حالا یکی شدیم ...

هر صبح، روی صندلی منتظری ،
ای كت و شلوار ...
تا تو را پر كنم از غرورم، از عشقم
از اميدم، از بدنم.
به سختی از خواب برمی خيزم
به آب ،خدانگهدار می گويم
به آستين هايت وارد می شوم
ساق هايم
گودال ساق هايت را می جويند
و اينچنين در آغوش وفاداری جاودان تو
می روم تا قدم بر سبزه بگذارم.

و اين چنين
ای كت و شلوار !
من نيز به تو شكل می بخشم،
آرنج هايت را به بيرون می رانم
تاروپودت را پاره می كنم
و اين چنين زندگی ات گسترده می شود
تا تصويری از زندگی من بسازد.

می پرسم از خويش
كه آيا روزی
گلوله دشمن
لكه ای از خون من
برتو خواهد نهاد,
و اينچنين
همراه من جان خواهی سپرد،
شايد هم همه چيز
اين چنين حماسه وار نباشد
ساده باشد
و تو اندك اندك به بستر بيماری در افتی ،
ای كت و شلوار
پيرشوی با من
با من،
با بدن من

و همراه يكديگر
فرو می شويم در خاك,
چنين است كه هر روز
با احترام سلامت می گويم
و آن گاه
مرا در آغوش می گيری و من تو را از ياد میبرم،
چراكه من و تو، ديگر يكی هستيم،

و يكی بودن خويش را پی می گيريم،
در برابر باد، در دل شب
در خيابان ها يا در پيكار.
پيكری يگانه
كه شايد، شايد روزی،
از حركت بازبماند .



__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از GhaZaL.Mr به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید