نمایش پست تنها
  #24  
قدیمی 10-12-2011
bigbang آواتار ها
bigbang bigbang آنلاین نیست.
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427

6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دکتر بی دماغ



چند روز بعد امین در ماشین خودش مرا از تهران بیرون برد . هنگام غروب به دهکده ی فقیر نشینی که از تعدادی کلبه های گلین و درخت های خرما تشکیل شده بود رسیدیم







او گفت : (( دهکده ای است که قدمتش به قرنها قبل مارکوپولو میرسد )) او به سوی یکی از کلبه ها جلو رفت و گفت ((مردی که این جاست از معتبر ترین دانشگاه های شما درجه ی دکترا دارد ولی به دلایلی که به زودی روشن خواهد شد باید بینام باقی بماند . شما میتوانید او را اقای دکتر بنامید ))



او به در چوبی کلبه ضربه زد و صدای خفه ای در جواب شنیده شد . امین در را با فشار باز کرد و مرا به درون هدایت نمود . اتاق کوچک و بی پنجره ای بود . چراغ نفتی کوچکی به روی میز کوتاهی در یک گوشه قرار داشت . وقتی چشمان من عادت کرد دیدم کف خاکی اتاق با قالی ایرانی پوشیده شده است . کم کم خطوط کلی و مبهم مردی هم آشکار شد او پشت به چراغ به طوری نشسته بود که چهره اش در تاریکی پنهان بود .


او در لایه هایی از پتو پیچیده بود و دستاری به دور سر داشت . او در یک صندلی چرخدار نشسته بود . صندلی دیگری در اتاق وجود نداشت . امین اشاره کرد که باید بروی قالی بنشینم .
خودش به سوی صندلی چرخدار رفت مرد را به ملایمت درآغوش گرفت چند کلامی در گوشش زمزمه کرد و برگشت در کنار من به زمین نشست .
(( من درباره ی آقای پرکینز با شما صحبت کرده ام . باعث افتخار ما است که دراین فرصت به خدمت شما میرسیم .))
((آقای پرکینز خوش آمدید)) صدای مرد بدون هر گونه لهجه قابل تشخیصی اهسته و گرفته بود . من مجبور شدم به جلو خم شوم تا بهتر بشنوم او گفت : ((شما در مقابل خود خود ، یک مرد کاملاً شکست خورده ای را می بینید . من همیشه به این وضع نبودم . یک وقتی من هم مانند شما قوی و سالم بودم . من مشاور خیلی نزدیک و مورد اعتماد شاه بودم ))



او مدتی مکث کرد و ادامه داد : (( شاهنشاه ایران ، شاه شاهان )) آهنگ صدای او بیشتر غم زده بود نه عصبانی .
(( من شخصاً بسیاری از رهبران جهان را می شناختم – آیزنهاور ، نیکسون ، دوگال . آنها به من اعتماد داشتند که این کشور را به سوی جهان سرمایه داری هدایت میکنم ))

من صدای را شنیدم که میتوانست صدای سرفه او باشد ولی فکرکردم صدای خنده او بود . او اضافه کرد : (( شاه به من اعتماد داشت من به شاه . من به ظاهر کلام او اعتماد می کردم . من قانع شده بودم که ایران بلاخره رسالت خود را به انجام خواهد رساند . پیشرو خواهد بود و رهبری جهان اسلام را به دست خواهد گرفت . این سرنوشت واقعی همه ما بود . سرنوشت شاه ومن و همه دیگرانی که فکر میکردیم در راه انجام ماموریتی که برای آن زاده شده ایم تلاش میکنیم ))


پتوهای به هم پیچیده تکانی خورد . صندلی چرخدار چرخید و صدای زیری از آن به گوش رسید . من میتوانستم خطوط نیم رخ او را ببینم . ریش شولیده ای داشت . یکباره متوجه شدم صورتش صاف است و او دماغ ندارد . به خودم لرزیدم و آهی را در خود فرو بردم .

(( قبول کنید آقای پرکینز منظره ی زیبایی نیست . حیف که نمیتوانید آن را در نور کامل ببینید . کاملاً وحشتناک است )) دوباره صدای گلوگیر خنده را شنیدم (( ولی مطمئنم که قبول میکنید چرا باید ناشناخته بمانم . البته شما میتوانید هویت مرا جستجو کنید ، هر چن ممکن است به این نتیجه برسید که مرده ام . به طور رسمی من دیگر وجو ندارم . در هر حال امیدوارم در این راه هیچ تلاش نکنید . به نفع شما و خانواده شماست که مرا نشناخته باشید . شاه و ساواک در خیلی جاها نفوذ دارند ))

صندلی چرخدار دوباره با صدای زیرش چرخید و به موضع قبلی بازگشت . حس راحت وآرامش من هم برگشت – گویی ندیدن نیم رخ او خشونتی را هم که به او وارد شده بود برطرف میکرد . در آن زمان من از این سنت قدیمی در بعضی فرهنگ اسلامی خبر نداشتم
اشخاصی که تصور میشد باعث ننگ و رسوایی جامعه یا رهبران آن شده اند با بریدن دماغشان مجازات میشدند و ان چنان که اکنون صورت این مرد گواهی میداد آنها در تمام عمرشان مشخص و انگشت نما میکردند .
(( مطمئناً این سوال برای شما مطرح است که چرا شما را به اینجا دعوت کرده ایم ؟ ))
بدون این که منتظر جواب بماند ادامه داد : (( این شخصی که خود را شاه شاهان مینامد واقعاً شیطان صفت است . سازمان جاسوسی شما سیا پدر او را و در کمال پشیمانی باید بگویم به کمک خود من سرنگون کرد چون گفته میشد که با نازی های آلمان هم دست بوده است . بعد از آن باز هم در زمان دکتر مصدق کودتای مصیبت باری را به نفع او انجام داد. اکنون این شاه ما را در راهی پیش میبرد که از هیتلر هم شرارت وبدی های بیشتری بکند . او در این راه با آگاهی و پشتیبانی کامل حکومت شما پیش میرود))




من پرسیدم : (( آگاهی و پشتیبانی آمریکا چرا ؟))
(( خیلی ساده او تنها یاور شما در خاور میانه است . جهان صنعتی شما به دور محور نفت میچرخد . نفت هم یعنی خاور میانه . بله البته شما اسراییل را هم در خاور میانه دارید ولی آن فقط تعهد و مسئولیت است و هسچ امتیازی برای شما ندارد . هیچ نفتی هم ندارد . سیاست مداران شما باید از یک طرف یهودیان رای دهنده را راضی کنند و از طرف دیگر هزینه های انتخاباتی خود را با کمک ثروتمندان یهودی تامین کنند . از این طریق است که شما گرفتار اسراییل شده اید . ایران تنها کمک کننده شماست . شرکتهای نفتی شما که حتی بیش از یهودییان قدرت دارند به ما احتیاج دارند . شما به شاه ما احتیاج دارید یا فکر میکنید که احتیاج دارید آن چنان که فکر میکردید به رهبران فاسد ویتنام هم احتیاج داشتید .))

((آیا به نظر شما ایران معادل و مانند ویتنام است ؟))
(( شاید هم خیلی بدتر . این شاه خیلی دوام نمی اورد . جهان اسلام از او متنفر است نه فقط اعراب بلکه مسلمانان در همه جا در اندونزی در ایالات متحده ولی بیشتر از همه جا در میان همین مردم ایران .)) صدای ضربه ای را شنیدم و متوجه شدم که به دسته صندلی چرخدار کوبید و گفت : (( او شیطان صفت است . ما ایرانیان از او متنفریم ))


سکوتی حکم فرما شد . فقط صدای نفس زدن او را میشنیدم . گویی از تلاش و ابراز احساساتش خسته شده بود .
امین خیلی آهسته به من گفت که : (( آقای دکتر خیلی به روحانیون نزدیک است . امروزه تمام گروه ها و فرقه های دینی بر ضد شاه به حرکت در آمده اند . همه مردم اینجا به جز معدودی از طبقات بالا که از سیستم سرمایه داری شاه منفعت میبرند از او نفرت دارند ))

(( من به شما شک نمیکنم ولی باید به شما بگویم در 4 باری که به ایران آمده ام هیچ نشانه ای از این حرکت ندیده ام . هر کسی که با من حرف میزند گویی عاشق شاه است . و از پیشرفت و توسعه اقتصادی تعریف میکند .))
امین گفت : (( شما فارسی صحبت نمیکنید و فقط حرف کسانی را می شنوید که از این سیستم منفعت می برند کسانی که در اروپا و آمریکا تحصیل کرده اند واکنون برای شاه خدمت میکنند .این آقای دکتر یک استثناست ))




او مدتی مکث کرد ، گویی در مورد مطلب بعدی فکر میکند (( رسانه های شما هم ، به همین مساله گرفتار شده اند . آنها فقط با معدودی که هم دست و وابسته شاه هستند صحبت میکنند . البته بیشتر رسانه های شما در تملک شرکتهای نفتی است و آن را می شنوند که می خواهند بشنوند و آن را مینویسند که صاحبان آنها میخواهند بخوانند ))
آقای دکتر با صدایی گرفته از قبل گویی تمام نیرویی که توانسته بودتت برای این ملاقات جمع کرده بود در سخن گفتن و ابراز احساساتش به پایان رسیده بود ادامه داد : (( چرا ما این مطالب را به شما میگوییم ؟ برای این شما را قانع کنیم که از ایران خارج شوید و شرکتتان را هم قانع کنید تا از ایران خارج شود . ما میخواهیم به شما هشدار دهیم ، تصور شما که میتوانید در اینجا به منفعت هنگفتی برسید تصور باطلی است .)) شنیدم که دوباره بر صندلی چرخدار کوبید و ادامه داد : (( دولت شاه خیلی دوام نمی آورد و وقتی سرنگون شد ، آن چه جانشین میشود هم درد و دلسوز شماو امثال شما نخواهد بود ))
(( آیا منظور شما این است که حقوق ما پرداخت نمیشود ؟ ))
آقای دکتر گرفتار سرفه ی ممتدی شد . امین به او نزدیک شد و پشت اورا ماساژ داد .
سرفه های او قطع شد امین چند کلامی به زبان فارسی با او صحبت کرد و برگشت کنار من و نشست . او رو به من کرد و گفت : (( ما باید این گفتگو را خاتمه دهیم ، ولی در جواب سوال شما بله . طلب شما پرداخت نخواهد شد . شما کارتان را انجام میدهید ولی وقتی باید طلبتان رادریافت کنید شاه رفته است .))
در راه بازگشت من از امیر پرسیدم چرا او و آقای دکتر علاقه مند هستند که شرکت main را از این فاجعه مالی که پیشبینی میکنند مصون بدارند ؟
(( ما خیلی هم خوشوقت میشویم که شرکت شما کاملاً ورشکست بشود ولی ترجیح میدهیم ببینیم شما از ایران خارج شده اید . اگر شرکتی مانند شرکت شما زا همکاری با شاه انصراف دهد و از ایران خارج شود شرکتهای دیگر هم پیروی خواهند کرد . این آروزی ماست . شاه بلاخره باید برود ولی ما حمام خون نمیخواهیم . ما سعی داریم تا خروج او را آسان تر کنیم . ما از خدا میخواهیم که شما mr. zambotti را قانع شازید تا دیر نشده از ایران خارج شوید .))
(( چرا من ؟))
(( در وقتی که با هم شام میخوردیم و درباره پروژه گل کاری کردن کویرصحبت میکردیم برای من روشن شد که شما میتوانید حقیقت را بپذیرید . من فهمیدم که اطلاعات ما درباره ی شما صحیح بود . شما شخصی هستید در وسط میان دو جهان )) این کلام او سوال قبلی مرا دوباره مطرح کرد : آیا امین واقعاً مرا میشناسد ؟



__________________

احد،صمد، قاهر، صادق ...
عاشقشم

لا تقنطوا من رحمة الله

هیچ چیز تجربه نمیشه اینو یادت باشه !!
ترفند هایی براي ويندوز 7


عیب یابی سخت افزاری سیستم در کسری از دقیقه

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید