نمایش پست تنها
  #29  
قدیمی 10-07-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


طاووس مغرور

طاووس مغرور باز هم با ناز و کرشمه در حالیکه پر هایش را باز کرده بود وارد جنگل شد . آقا خرسه را دید ، اما به او سلام نکرد .
خانم خرگوشه را دید ، رویش را از او برگرداند .
سنجاب کوچولو را دید ، به او اخم کرد .

طاووس مغرور خیال می کرد که چون پر های زیبایی دارد پس بهترین و زیبا ترین حیوان جنگل است و باید تمام حیوانات جنگل را به او احترام بگذارند . در یک شب سرد پاییزی آسمان برق شدیدی زد و درختی که کنار خانه طاووس مغرور بود ، آتش گرفت و پر های زیبای طاووس مغرور نیز در آتش سوخت .

صبح آن روز وقتی طاووس مغرور از خواب بیدار شد دید که تمام پر هایش سوخته اند و حتی پر های روی سرش هم از دست رفته اند و او مانده است و یک جفت پای زشت . طاووس مغرور نمی دانست با چه رویی وارد جنگل شود ، او که تا به حال این همه به پر های زیبایش می بالید حالا آنها را از دست داده بود و فکر می کرد که حتماً حیوانات جنگل با دیدن بدن بدون پر او شروع به خندیدن خواهند کرد . آن روز طاووس مغرور وارد جنگل نشد ، غافل از این که کلاغ فضول خبر سوختن پر های طاووس را به همه حیوانات جنگل داده بود .

بعد از ظهر آن روز طاووس مغرور در حالیکه کنار رودخانه نشسته بود و از ناراحتی گریه می کرد ناگهان حیوانات جنگل را دید که همه به دیدن او آمده اند و برای او لباسی از برگ و گل درختان آورده اند تا او کمتر غصه بخورد .
طاووس با دیدن حیوانات بسیار خوشحال شد و از رفتار گذشته خود پشیمان شد و از آنها معذرت خواهی کرد .

نویسنده جواد اسمعیلی

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید