موضوع: سهراب سپهری
نمایش پست تنها
  #34  
قدیمی 07-12-2011
ترنم آواتار ها
ترنم ترنم آنلاین نیست.
ناظر و مدیر تالارهای آزاد

 
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641

11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خواب در هیا هو
آبي بلند را مي انديشم، و هياهوي سبز پائين را
ترسان از سايه خويش، به ني زار آمده ام
تهي بالا مي ترساند، و خنجر برگ ها به روان فرو مي رود.
دشمني كو، تا مرا از من بركند؟
نفرين به زيست: تپش كور!
دچار بودن گشتم، و شبيخوني بود . نفرين !
هستي مرا بر چين، اي ندانم چه خدايي موهوم !
نيزه من، مرمر بس تن را شكافت
و چه سود، كه اين غم را نتوان سينه دريد .
نفرين به زيست: دلهره شيرين !
نيزه ام - يار بيراهه هاي خطر- را تن مي شكنم .
صداي شكست، در تهي حادثه مي پيچد . ني ها بهم مي سايد .
ترنم سبز مي شكافد:
نگاه زني، چون خوابي گوارا، به چشمانم مي نشيند.
ترس بي سلاح مرا از پاي مي فكند.
من - نيزه دار كهن - آتش مي شوم.
او - دشمن زيبا - شبنم نوازش مي افشاند.
دستم را مي گيرد
و ما - دو مردم روزگاران كهن - مي گذريم.
به ني ها تن مي ساييم، و به لالايي سبزشان، گهواره روان
را نوسان مي دهيم.
آبي بلند، خلوت ما را مي آرايد.

موج نوازشی ای گرداب
كوهساران مرا پر كن، اي طنين فراموشي!
نفرين به زيبايي - آب تاريك خروشان - كه هست مرا
تو ناگهان زيبا هستي. اندامت گردابي است.
موج تو اقليم مرا گرفت.
ترا يافتم، آسمان ها را پي بردم.
ترا يافتم، درها را گشودم، شاخه ها را خواندم.
افتاده باد آن برگ، كه به آهنگ وزش هايت نلرزد!
مژگان تو لرزيد: رؤيا در هم شد.
تپيدي: شيره گل بگردش آمد.
بيدار شدي: جهان سر برداشت، جوي از جا جهيد.
براه افتادي: سيم جاده غرق نوا شد.
در كف تست رشته دگرگوني.
از بيم زيبايي مي گريزم، و چه بيهوده: فضا را گرفته اي.
يادت جهان را پر غم مي كند، و فراموشي كيمياست.
در غم گداختم، اي بزرگ، اي تابان!
سر برزن، شب زيست را درهم ريز،
ستاره ديگر خاك!
جلوه اي، اي برون از ديد!
از بيكران تو مي ترسم، اي دوست! موج نوازشي.

از مجموعه اوار افتاب
__________________
.
.
.
.
.
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از ترنم سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید