سه شنبه – ٥ عقرب ١٣٦٩
در سرآغاز آشنايی، بهار برايم يك شاخ پر شكوفه بود. بعدها كه دنيای شعر و افسانه ما را نزديك و نزديكتر ساخت، دريافتم كه او با همه دلتنگيهايش بيشتر به يك دشت لاله ميماند.بهار تا چشم كار ميكند زيبايی، شكوفايی و غرور است.
در باره خودش كمتر حرف ميزند؛ از پرسش و پاسخ چندان خوشـش نمی آيد. گهگاهی در دلم ميگـرددكه بهــار و من سـرگذشت مشـتركی راپشت سر گذاشته ايمو سرنوشت همسانی در پيشرو خواهيم داشت.