نمایش پست تنها
  #1  
قدیمی 10-31-2007
amin354 آواتار ها
amin354 amin354 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: اصفهان نصف جهان
نوشته ها: 27
سپاسها: : 18

23 سپاس در 6 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض هشتصد سال از تولد مولای ما میگذرد

به مناسبت هشتصد مین سال تولد مولانا دو غزل پرشور آن حضرت را برای شما گزیده ام:ء


يار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا ***
يار تويي غار تويي خواجه نگه دار مرا

نوح تويي روح تويي فاتح و مفتوح تویی*** سينه ي مشروح تويي بر در اسرار مرا

نور تويي سور تويي دولت منصور تويي***مرغ که طور تويي خسته به منقار مرا

قطره تويي بحر تويي لطف تويي مهر تويي ***
قند تويي زهر تويي بيش ميازار مرا

حجره ي خورشيد تويي خانه ي ناهيد تويي*** روضه ي اميد تويي راه ده اي يار مرا

روز تويي روزه تويي حاصل دريوزه تويي*** آب تويي کوزه تويي باده ده اين بار مرا

دانه تويي دام تويي باده تويي جام تویی ***پخته تويي خام تويي خام بمگذار مرا

اين تن اگر کم تندي راه دلم کم زندي ***راه شدي تا نبدي اين همه گفتار مرا

این غزل از دیوان شمس گزیده شده است. در اين غزل با آن ريتم تند و مستانه ی آن مي بينيم که هيچ چيز مگر معشوق وجود ندارد.در شعر حضرت مولانا اشياء خوب و بد ندارد وقتي مي گويد قند تويي زهر تويي و يا پخته تويي خام تويي ديگر حرف را تمام مي کند. و به شکل مرموز و پوشيده اي سخن از يک زيبايي و شکوه تام مي زند که همه عناصر هستي را جزئي از يک کل زيبا و شکوه مند معرفي مي کند
، یک کل جامع الاضداد که در آن مقام قند و زهر، و لطف و قهر ديگر به معني خوب و بد نيستند بلکه به معني پرتو هاي متعددي هستند از يک ذات ازلي و زيبا و اين ديد ناقص ماست که بين آنها تفکيک قائل مي شود.
ء
در هوايت بي قرارم روز و شب *** سر ز پايت بر ندارم روز و شب

روز و شب را همچو خود مجنون کنم***روز و شب را کي گذارم روز و شب

جان و دل از عاشقان مي خواستند***جان و دل را مي سپارم روز و شب

تا نيابم آنچه در مغز من است***يک زماني سر نخارم روز و شب

تا که عشقت مطربي آغاز کرد***گاه چنگم، گاه تارم روز و شب

مي زني تو زخمه بر مي رود***تا به گردون زير و زارم روز و شب

ساقيي کردي بشر را چل صبوح***زان خمير اندر خمارم روز و شب

اي مهار عاشقان در دست تو***در ميان اين قطارم روز و شب

مي کشم مستانه بارت بي خبر***همچو اشتر زير بارم روز و شب

تا بنگشايي به قندت روزه ام***تا قيامت روزه دارم روز و شب

چون ز خوان فضل روزه بشکنم***عيد باشد روزگارم روز و شب

جان روز و جان شب اي جان تو***انتظارم انتظارم روز و شب

تا به سالي نيستم موقوف عيد***با مه تو عيدوارم روز وشب

زان شبي که وعده کردي روز وصل***روز و شب را مي شمارم روز و شب

بس که کشت مهر جانم تشنه است***ز ابر ديده اشک بارم روز و شب
این غزل هم از دیوان شمس گزیده شده است . بخش هایی از این غزل را استاد ناظری در تصنیفی به نام بی قرار و در آلبومی با همین نام به زیبایی هر چه تمام تر خوانده است
پس سخن کوتاه بايد والسلام
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید