01-26-2011
|
|
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427
6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
در ارتفاعات حما میان مرگ و زندگی دست پا میزدم
با مشکلات زیادی کنار آمدم ولی با مشکلی به نام پشه مالاریا نتوانستم کنار بیایم و عاقبت از پا در آمدم . شب هایی که باد و بوران بود نمیتوانستم بیرون چادر آتش روشن کنم ، باد آن را خاموش میکرد . ناچار بودم داخل چادر آتش کمتری تهیه کنم .
با این کار هوای درون چچادر خفه کننده میشد و برای تنفس سرم را جلوی دهنه ورودی چادر می گذاشتم و میخوابیدم .
در یکی از شبها که سرم به طرف در چادر بود پشه مالاریا نیشم زد و مالاریا گرفتم . چهل شبانه روز تب نوبه داشتم و هر لحظه مرگ را در جلوی چشمانم میدیدم در این زمان هیچ پناهی جز خدا نداشتم و فقط از او کمک می خواستم . وقتی در آستانه مرگ قرار گرفتم یکی از کارگرها که بقیه مهربانتر بود هر روز آش رقیقی می آورد و در دهانم میریخت تا زنده بمانم . در روزهای اخر که کارگرها مرا در حال مرگ مشاهده می کردند . هر شب یکی از آنها نزدم می ماند . دیگر از زندگی کاملاً قطع امید کرده بودم و فقط به مرگ و روزهای و ساعت های آخر می اندیشیدم . بلاخره یکی از کارگرها به هر زحمتی بود به بیروت رفت و به رییس شرکت فروانسوی خبر رساند که مهندس شما در ارتفاعات حما در حال جان دادن است . شرکت پزشکی برایم فرستاد . پزشک مقداری گنه گنه (کنین ) به من داد . با مصرف قرص گنه گنه به خاطر خدا از مرگ نجات یافتم .
ویرایش توسط bigbang : 01-26-2011 در ساعت 07:08 PM
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|