01-25-2011
|
|
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427
6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
جیغ مادرم از آینده ای اندوه بار خبر داد
از زبان خود دکتر : در آن زمان که من و برادرم در بیروت زندگی میکردیم ، روزی از روزها مادرم طبق روال گذشته به سراغ طلاها و زیور آلاتش رفت تا قطعه ای را بفروشد و برای ما غذا و پوشاک تهیه کند . اما ناگهان متوجه شد از زیور آلات چیزی نمانده و تمام شده است . او با متوجه شدن این موضوع ، جیغ بلندی سر داد و بیهوش بر زمین افتاد . آری او از شدت اندوه و اینکه در سرزمین غربت ، چه بر سرمان خواهد آمد ، سکته کرد . مادرم با تلاش فراوان به هوش آمد ولی تا پایان عمر عوراض سکته (فلج) همراه او بود .
از شدت فقر با لیفه خرما بند کفش درست میکردیم
دکتر : آن زمان که در بیروت بودیم ، فقر چنان بر ما غلبه پیدا کرد که حتی از خریدن بند کفش نا امید شدیم . لیفه خرما را میکندیم و آن را با شمع میتاباندیم تا بند کفش درست کنیم . میوه هایی که زیر درختان ریخته بود و کسی آنها را مصرف نمیکرد ، ما جمع میکردیم و آنها را برای مصرف در زمستان خشک میکردیم
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|