نمایش پست تنها
  #1142  
قدیمی 01-01-2011
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

چطور شما اوبراین را نمی شناسید.......عزیز نسین
مدت سه ماه شب وروز زحمت کشیدم و جانم کندم تا یک داستان نوشتم.راستش را بخواهید داستانم بد از آب در نیامد....
داستان را بردم پیش سردبیر یکی از روز نامه ها...
سر دبیر بدون اینکه نگاهی به داستان بیندازد،گفت:
ما داستان چاپ نمی کنیم...گفتم: اقلا بخوانیدش ببینید چطوره؟
چه فایده داره مردم از این جور داستانها خوششون نمی آید.
بدون معطلی جواب داد : ما فقط آثار ترجمه شده را چاپ می کنیم.
رفتم پیش یک ناشر دیگر.
اگر داستان و مطالب ترجمه دارین بیارین.نوشته ها و اثاری که تالیف نویسنده های خودی باشه خریدار نداره!و به درد ما نمی خوره!
خلاصه پیش هر ناشری رفتم همه مثل اینکه توی دهن یکدیگر تف کرده باشند. همین حرفها را تکرار میکردند...
بلاخره داستانی را که سه ماه تمام روش کار کرده بودم و با هزار امید
نوشته بودم مثل یک بچه حرامزاده که جلوی در مسجد میگذارند روی دستم ماند! خدا پدر یکی از رفقا را بیامرزه که راه کار را یادم داد.....
رفیقم گفت: داداش تو هم کلک سایر نویسنده ها را بزن.
چه کلکی؟ سایر نویسندگان مگه چکار میکنند؟
اونا داستانهایی را از زبانهای انگلیسی ،فرانسوی،آلمانی ،ترجمه میکنند.وبه جای اسم جانسون میذارن؟احمد و به جای توماس میذارن محمد؟همینطور تمام اشخاص و اماکن را تغییر میدهند و به نام خودشان بصورت کتاب یا پاورقی توی روزنامه ها و مجلات چاپ میزنند....تو هم بیا همین کار را بکن.
به دوستم جواب دادم: من احتیاج ندارم داستانهای خارجی را به نام خودم بکنم....داستانش را نوشته ام؛ بد هم نیست ولی هیچ ناشری نمیشه چاپش بکنه.ناشرین داستانهایی میخواهند که ترجمه از نوشته خارجی باشه......
دوستم خنده ای با مزه کرد و گفت تو هم بر عکس عمل کن...
سایر نویسنده های ما نوشته های نویسندگان خارجی را به نام خودشان قالب میکنند، تو عکس قضیه را قالب کن !.....
دیدم حق با دوستمه و پر بدک نمی گه.نشستم و هر چه اسم خودمونی توی داستانم بود با اسامی امریکایی عوض کردم!
یک نقشه شهر نیویورک هم گیر آوردم م به جای اسم کوچه ها و خیابانهای خودمان .اسم کوچه ها و خیابانهای نیویورک را گذاشتم....
وقتی داستان تمام شد و نوبت به انتخاب اسم نویسنده که خودم باشم رسید!یک اسم خیالی به نام {مارک اوبراین} را اختراع کردم.
و زیرش اسم خودم را هم بنام مترجم نوشتم!
وبردم پیش همون سردبیر روزنامه ای که خیطم کرده بود.گفتم:
واسه تون داستانی از یک نویسنده معروف آمریکایی بنام .
{مارک اوبراین} آوردم.
جناب سر دبیر داستان را نخوانده گفت:
خیلی عالی است...ولی مارک اوبراین کی هست؟
قیافه تعجب آوری گرفتم و جواب دادم: چطور ایشان را نمی شناسید.
مارک اوبراین نویسنده و شاعر و فیلسوف آمریکایی خیلی مشهوره!
آثارش به تمام زبانهای دنیا ترجمه شده است!!!!
دردسر ندهم داستان را بدون اینکه بخواند قبول کرد.فقط گفت:
چند سطر درباره بیوگرافی و آثاراین نویسنده تهیه کن...
همانجا قلم بدستم گرفتم و شروع به نوشتن شرح حال {مارک اوبراین} نویسنده معروف آمریکایی نوشتم!
"آخرین شاهکار که به همه زبانهای دنیا ترجمه شده تحت نام،
{مارک تواین} بنام {مبارزه زندگی} آمریکا را تکان داده است!
در مدت یکماه چهار میلیون نسخه از این کتاب بفروش رفته است!
این شاهکار که به همه زبانهای دنیا ترجمه شده تحت نام "نبرد زندگی" تقدیم خوانندگان گرامی میگردد."
وی کوچکترین فرد یک خانواده هیجده نفری بود، پدرش در فیلادلفیا فروشنده دوره گردی بود.....
میخواست پدرش کشیش بشود،ولی مارک هنوز چهارده سالش تمام نشده بود که بعلت فرو کردن سوزن به اسافل معلمش او را از مدرسه اخراج کردند!
مارک مثل خیلی از نوابغ به کارهای مختلفی دست زد.
مدتی به شغل ماهیگیری پرداخت.
چند سال هم بفروش اجناس قاچاق مشغول شد.
در معادن طلا کار کرد،وبه شغل خلبانی دست زد. و در چهل سالگی اولین داستانش را به مجله {نیویورکر} داد...
که جایزه {لولیتز} را ربود.
خودتان می توانید حدس بزنید که چه اتفاقی افتاد و چاپ داستان من چه غوغایی بپا کرد...شهرت مارک تواین و مترجم زبر دستش یعنی بنده چنان بالا گرفت که تمام ناشران و کتابفروشیها به دنبالم می افتادند و با اصرار زیاد از من میخواستند از مارک اوبراین برایشان ترجمه کنم!!!
تا بحال من از جناب مارک تواین خیالی بیست و هفت داستان و نمایش نامه ترجمه کرده ام و هنوز دارم آثار اورا تا زنده هستم ولش
نمیکنم.ناگفته نماند که شاهکار ابداعی من به خلق {مارک تواین }
ختم نشده.اقدام به خلق یک کارگاه به نام {جک لامبر} کردم و چندین کتاب هم از قول او نوشتم.
حالا شما جک لامبر را بهتر از من میشناسید!
کتاب هایش را مثل نقل و نبات میخرند. بعد از خلق جک لامبر شروع به آثار هندی و چینی و ژاپنی وکره ای و تبتی کردم...
این ابتکارم بیشتر از سایر شاهکار هایم {گل} کرد.
چون تا به حال هیچ یک نویسنده گان ما بفکرشان نرسیده بود آثاری از نویسندگان دیگر کشورها ارایه بدهند.
با همین سبک بدیع آنقدر کتاب ترجمه کرده ام و چاپ کرده ام. که اگر یک روز مثلا یک آمریکایی بخواهد تاریخ ادبیات آمریکا را بنویسد.
چاره ای جز این ندارد که بیاید و نوشته های مرا مطالعه کند تا بفهمد
نویسندگان و شعرای کشورش چه کسانی بوده اند!!!
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید