نمایش پست تنها
  #237  
قدیمی 10-15-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


شبی از شب ها

یکی از دو دیده ی خود را

برای پرنده یی جا نهادم

که نابینا بود.... در تاریکی


*

روزي از روزها

یکی از دو دست خود را

برای درختی جا نهادم

که شاخه هایش را شکسته بودند..... در جنگ


*

و موسمی دیگر

یکی از دو پای خود را

برای راهی جا نهادم

که ادامه ی رفتن را از او گرفته بودند...... در بمباران


*

و زمان گذشت

و ایامی دیگر دیدم

حالا همان پرنده به دیدارم آمده

برایم دو بال ِ بینا و آسمانی آبی

آورده است.


و زمان گذشت

و ایامی دیگر دیدم

حالا همان درخت به دیدارم آمده

برایم ریشه هایی از رویا و امیدی از اردیبهشت

آورده است


و زمان گذشت و ایامی دیگر دیدم

حالا همان راه روشن به دیدارم آمده

برایم کلید ِ سر منزل ِ همه ی فردا ها را

آورده است
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید