من به آغاز زمين نزديكم
نبض گل ها را می گيرم
آشنا هستم با
سرنوشت تر آب
عادت سبز درخت
روح من در جهت تازه اشيا جاریست
روح من كم سال است ...
روح من گاهی از شوق
سرفه اش می گيرد
روح من بيكار است
قطره های باران را
درز آجرها را
می شمارد
روح من گاهی
مثل يك سنگ سر راه حقيقت دارد ...
__________________
.
.
ای مردمان ای مردمان از من نيايد مردمی
ديوانه هم ننديشد آن كاندر دل انديشيده ام
.
«اگر تنهاترین تنهایان جهان باشم خدا با من است»
«او جانشین همهء نداشتنهای من است»
«معلّم شهید دکتر علی شریعتی»
تا عاقل به دنبال پل می گشت
دیوونه از رودخونه گذشت ...