نمایش پست تنها
  #59  
قدیمی 09-02-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض






محمد قاضی مترجم پرآوازه


مترجم برجسته ونامدار محمد قاضی روز چهار‌شنبه ۲۴ ديماه ۱۳۷۶ (۱۳ ژانويه ۱۹۹۸) دراثر سرطان حنجره درتهران درگذشت. وی که بهنگام مرگ ۸۵سال داشت مترجمی پرکاربود که نزديک به پنجاه سال ازعمرخود را صرف ترجمه مجموعه‌ای کتاب ازميان برجسته‌ترين آثار ادبی، سياسی و تاريخی نويسندگان جهان نمود.



محمدقاضی درطول زندگی پرثمرخويش نزديک به ۷۰ اثر اعم از ترجمه و تأليف ازخود بجای گذاشته‌است و بدين ترتيب بهمت و تلاش وی کتابخوانان فارسی‌زبان به بخشی ازگنجينه ادبی جهان بانثری شيوا و روان دسترسی‌پيداکردند.


داشتن ذوق واستعداد درزمينه شعر ونثر، به‌محمدقاضی اين امکان راداد که متون خارجی را با مهارت تمام وبا بکارگيری واژه‌هايی آهنگين و فصاحتی کم‌نظير به‌فارسی برگرداند. وی براين باور بود که درکارترجمه لازمست که:
مفهوم متن اصلی را برساند، لحن نويسنده حفظ‌شود، زبان خاص متناسب بامتن را بيابد، واژه‌های دقيق وخوش‌آهنگی انتخاب‌شود، دستورزبان رعايت‌ گردد، طول‌کلام ويا ايجاز نويسنده‌اصلی رعايت شود وبالاخره اينکه به نقطه‌گذاری اهميت لازم داده‌شود.





محمدقاضی که بسال ۱۲۹۱ درمهاباد کردستان متولدشد، خود درباره شرح حال خويش چنين مينويسد:
«. . . پدرم امام جمعه مهاباد بود وبادختری از نوه عموهای خود بنام آمنه ازدواج کرد. پدرم سخت آرزومندبود که‌ثمره اين وصلت پسری باشد ونامش را محمد بگذارد. . . ازقضا آرزويش برآورده شد وآمنه خانم پسری برايش آورد که اورا محمد نام نهادند. ليکن چندماهی بيش زنده نماند وبه‌بيماری سرخک وياشايدهم آبله‌مرغان درگذشت وخانواده راداغدارکرد.



اندوه پدر درماتم گنج بربادرفته‌اش بيحد واندازه‌بود وآنقدر غصه‌خورد وعذاگرفت تا خدادلش سوخت وبارديگر همسر را حامله کرد. . . پدرکه ازخوشحالی سرازپانميشناخت، باوجود مخالفت شديد مادر، اسم اين پسررانيز محمد گذاشت. مادرمعتقدبود که اين اسم خوش‌يمن نيست کمااينکه برای بچه اول نبود. ولی پدر به‌اطمينان اينکه خدادلش راراضی کرده‌است که يک پسر محمدنام به‌او رواببيند، اصرارداشت که هرچه‌باداباد، نام اين پسر نيز محمدباشد.

محمدثانی نيز بعداز هفت هشت‌ماه، نميدانم چرا عمرخودرا به‌شماداد و زبان ملامت مادر رابه‌روی پدر گشود. . . دوسالی گذشت وازبچه خبری نبود تادراوايل سال سوم باز آثارحاملگی درمادر به‌ظهور رسيد. بازدوران نشاط وشادی آمدو بی‌تابی برای ديدار پسرسوم به‌درجه‌ای بود که کم‌کم کار از روزشماری به‌ساعت‌شماری رسيد. لحظه موعود که همه بابيصبری انتظار آنراميکشيدند فرارسيد وخداوند بادادن دختری به امام، مردحسرت به‌دل را بورکرد. انگار خداهم شوخی‌اش گرفته‌بود! بااينکه اسم‌گذاری اين بچه ديگرمسئله‌ای نبودکه دربرنامه خانواده مطرح باشد، معلوم نبود به‌قصد يا برحسب تصادف اسمش راخديجه‌(خه‌جی) گذاشتند. ولی دريغ که يک سال نگذشته خديجه نيزبه‌دنبال آن دومحمد درگذشت، ليکن مرگش چندان غم وماتمی درخانه به‌بارنياورد. . .




يکی دوسال پس‌ازمرگ خديجه، آمنه خانم برای بارچهارم حامله‌شد. چه‌ميشدکرد! شبهای زمستان درازبود وقلندربيکار وپيدابود که امام هنوز ازتلاش خود برای رسيدن به آرزويش دست‌برنداشته است. . . . اين يکی پسربود وگرچه ظاهرا تصورميشد که امام ديگر به‌گرد نام محمد نخواهدگشت وحتما ازدوضايعه پيشين به قدرکافی عبرت‌گرفته‌است، ولی اوهردو پايش رادريک کفش کرد واصرار ورزيد که الا وللا اسم اين يکی هم بايد محمد باشد وبه‌هيچ قيمت حاضر نشد ازخر شيطان پايين بيايد. مادربيچاره که کم‌کم پی‌ميبرد به‌اينکه مخالفتش بيشتر اثرمعکوس دارد وامام دست ازيکدندگی خود برنميدارد به ناچار تن‌به‌رضاداد ونام محمد را به‌اکراه پذيرفت. اين محمد ثالث منم . . . دريغ من شش ياهفت ساله بودم که او(پدر) مرد ونتوانست ازداشتن پسری محمدنام چندان که بايد لذت ببرد. . .




تحصيلات ابتدايی‌ام‌را درشهر مهاباد درسال ۱۳۰۷ به‌پايان بردم. عمويی داشتم که تحصيلاتش را درآلمان کرده‌بود. درزمان "داور" که‌وزير دادگستری ايران بودند ايشانرا ازآلمان آوردند ايران. ايشان‌هم اولادی نداشتندو من برادرزاده‌اش بودم. من‌را آورد به‌تهران وفرستاد به مدرسه دارالفنون. تحصيلات خودم رادرمدرسه دارالفنون درسال ۱۳۱۵ بپايان آوردم، ديپلم ادبی گرفتم و از آن به‌بعد وارددانشکده حقوق شدم. در اواخر خرداد ۱۳۱۸ به‌اخذ گواهينامه ليسانس ازدانشکده حقوق دررشته قضايی نايل آمدم. »


نخستين اثر محمد قاضی داستان کردی کوتاهی است بنام "زهرا عشق‌چوپان" که‌آنرابزبان فارسی برشته تحرير درآورد. اين داستان اخيرا بزبان کردی نيز منتشرشده‌است. بعلاوه کتاب "خاطرات يک مترجم" درباره دوران کودکی وزندگی خويش، و "سرگذشت ترجمه‌های من" رانوشته‌است.




محمد قاضی کار ترجمه را با«کلودولگرد» اثر ويکتورهوگو شروع کرد وبدنبال آن توانست طی حدود۶۰سال نزديک به ۷۰کتاب ترجمه کند. کتاب جزيره پنگوئن‌ها را درسال ۱۳۲۹ ترجمه‌کرد. درمورد اين ترجمه برای جلب نظرناشران دچار مشکل شد چراکه‌ بنظرآنها آناتول فرانس برايشان بازار نداشت! تنها مقدمه‌ای از استاد سعيدنفيسی توانست اين کتاب را بزيرچاپ ببرد.


ترجمه دن کيشوت که دوره کامل آن درسال ۱۳۳۷ _ ۱۳۳۶ بچاپ‌رسيد جايزه‌بهترين ترجمه سال را ازطرف دانشگاه‌تهران بخود اختصاص‌داد.


ازميان ديگر آثار ترجمه‌شده توسط محمد قاضی ميتوان کتابهای زير رانام‌برد:

ناپلئون، کمون پاريس، مسيح بازمسلوب، آزادی يامرگ، نان وشراب، سپيددندان، زوربای يونانی، ايالات نامتحد، آمريکای ديگر، سرمايه‌داری آمريکا، بيست کشور آمريکای لاتين، پاريس‌زمان‌ما، مادام بواری، گليم سامگين، فاجعه سرخ‌پوستان، شاهزاده وگدا، ديويدکاپرفيلد، داستان‌درشهر، کردوکردستان(نوشته بازيل نيکيتين). . .


محمد قاضی درسال ۱۹۸۰ کتاب "ژانی‌گه‌ل" نوشته شاعر ونويسنده سرشناس کردستان عراق ابراهيم احمد را از کردی به‌فارسی برگردان (انتشارات آگاه)

محمد‌قاضی ساليان دراز از ناراحتی حنجره‌رنج‌ميبرد وسرانجام دراثر ابتلا به‌سرطان حنجره درگذشت. وی فردی خوش‌مشرب بود. هنگاميکه برای معالجه اين بيماری به‌ آلمان رفت پزشک متخصصی که‌‌امرمعالجه اورا برعهده‌ميگيرد، بوی اطلاع ميدهد که بعدازعمل وی ديگر قادر به‌صحبت‌کردن نخواهدبود.

محمدقاضی جواب ميدهدکه «مهم نيست! من ازکشوری ميآيم که حرف‌زدن ممنوع است!» 
هنگاميکه بيانيه «ما نويسنده‌ايم» توسط ۱۳۴ نويسنده در اکتبر ۱۹۸۵ منتشرشد، نام محمد قاضی نيز درميان امضاکنندگان بود. رژيم تلاش گسترده‌ای بکارگرفت تا بهروسيله‌ای که شده عده‌ای را وادار کند تاامضايشان را پس‌بگيرند. ازآنجائيکه به‌جايگاه واهميت نام محمد قاضی در اين ليست واقف‌بودند، ويرا برروی تخت بيمارستان ناچارکردند امضايش راپس بگيرد. اما درهرحال وی کسی نبود که در جمهوری اسلامی بهنگام مرگش ازوی تجليل شود. تاجاييکه يکی ازنشرياتی که درکردستان چاپ ومنتشرميشود، ضمن گزارش مراسم تشييع جنازه باشکوه وی در مهاباد، طی سرمقاله‌ای تحت عنوان «سکوت مطبوعات درمقابل بزرگمرد ترجمه ايران» از جمله از " نابسامانی در قضای فرهنگی کشور " سخن ميگويد.


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید