نمایش پست تنها
  #42  
قدیمی 09-01-2010
تاتیانا آواتار ها
تاتیانا تاتیانا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
نوشته ها: 282
سپاسها: : 0

2 سپاس در 2 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خلاصه ی قسمت اخیر در جستجوی پدر


بعد از اینکه ایگناسیو خواب میبینه وبا خوابش خاطره چندسال پیشش که تو دیسکو با دختری رقصیده بود براش زنده میشه متوجه میشه اون دختر کسی نیست جز مارگاریتا،پس میاد وبه مارگاریتا همین قضیه رو میگه ولی مارگاریتا کتمان میکنه و میگه تواون شب احتمالا با خیلی از دخترها رقصیدی چطور الان ادعا میکنی منو یادت میاد؟وبعد میگه من عجله دارم وباید به عروسی خواهرم (رزیتا)برسم ومیره!از اونور هم تمو نمیاد مراسم عقد وبجاش لوپه(دوست رزیتا و همون کسی که از تمو مواد میخرید)که الان مواد رو ترک کرده میاد کلیسا ومیگه تمو به من گفته نمیخواد ازدواج کنه رزیتا هم گریه کنان کلیسا رو ترک میکنه وحتی باوجودیکه لوپه همه واقعیت رو به رزیتا میگه که تمو تو کار خرید وفروش مواد هست ومن ازش مواد میخریدم والان هم قصدداشت تا باهات ازداج کنه تا بچه ات رو سقط کنه ولی رزیتا که دیگه دست مارگاریتا رو تو خریت از پشت بسته باورش نمیشه و همچنان منتظر تمو هست تا برگرده پیشش!فرانسیسکو که فکر میکنه عامل قتل گریگوریو خودش هست الان عذاب وجدان گرفته وعلاوه بر اون گریگوریو یه فکس با امضای ناشناس به فرانسیسکو زد مبنی براینکه من میدونم چکار کردی قاتل!فرانکی هم فکر میکنه یه نفر هست که لوچو رو حین ارتکاب به قتل دیده پس به لوچو پول میده میگه یه مدت برو پاریس تا آبها از آسیاب بیفته از اونور هم لوکرسیاوقتیکه چنتل داشت تلفنی با گریگوریو در مورد اون فکس و حق السکوتی که میخواند بابتش از فرانسیسکو بگیرند حرف میزد،همه اون حرفها رو شنید وبه چنتل گفت باید منم شریک کنید و الا همه واقعیت رو به فرانسیسکو میگم و اونم به اجبار قبول کرد!از اونور هم لوکرسیا رفت پیش فرانسیسکو که حسابی ترسیده بود و دلداریش میداد که من میدونم چکار کردی و لازم نیس نگران باشی …مارگاریتا از پدرو خواست بیاد خونه فرانسیسکو تا باهاش حرف بزنه ولی وقتی اومد تو فرانسیسکو حسابی عصبانی شد و گفت از خونه برو گم شو بیرون وحتی به مارگاریتا باعصبانیت گفت من تو گذشته تو دخالت نمیکنم تو هم تو گذشته من دخالت نکن!

ایگناسیو رفت به همون مکانی چند سال پیش و همه خاطرات براش زنده شد سپس رفت سراغ چنتل وگفت خواهش میکنم بگو اون دختری که اون شب با تو اومد دیسکو و من باهاش رقصیدم مارگاریتا بود؟اولگا هم پس از اصرارهای زیاد ناسیو اعتراف کرد که آره خودش بود ولی تو فرداش عازم آمریکا شدی برای ادامه تحصیل و اونو به حال خودش گذاشتی(ولی الگا حرفی از تجاوز نزد) ایگناسیو بهش گفت ازت خواهشی دارم و اون اینکه مارگاریتا رو بیاری به اون پارکی که ما برای اولین بار زمانیکه همراه تو بود همدیگر رو دیدیم،اولگا هم قبول کرد و رفت سراغ مارگاریتا و بدون اینکه چیزی بهش بگه گفت با من بیا بریم یه جایی و ماری هم قبول کرد وقتی رسیدن به اون مکان مورد نظر یکهو مارگاریتا ایگناسیو رو دید که اومد جلو و دقیقا همون حرفهایی که تو اولین ملاقات به مارگاریتا زده بود رو براش تکرار کرد تا مثلا به مارگاریتا ثابت کنه تو همون دختری هی که اون شب کذایی من باهاش رقصیدم…
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید