نمایش پست تنها
  #3  
قدیمی 08-29-2010
سالومه آواتار ها
سالومه سالومه آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: بوشهر
نوشته ها: 292
سپاسها: : 0

17 سپاس در 14 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

همراه با مهرداد ضیایی ، بازیگر و مشاور لهجه سریال در مسیر زاینده رود





برداشت آزاد از واقعيت اصفهان
آنهايي كه پيگير ماجراهاي سريال «در مسير زاينده‌رود» هستند، حتما مي‌دانند كه مهرداد ضيايي در اين سريال نقش فرهاد را بازي مي‌كند، البته پس از نوشتن اين جمله حتما بايد توضيح داد كه ما در سينما و تلويزيون دو تا مهرداد ضيايي داريم كه اتفاقا هر دويشان بازي را از تئاتر آغاز كرده‌اند.


آن ضيايي ديگر هماني است كه در سريال «آشپزباشي» نقش منوچهر را بازي كرد.

مهرداد ضيايي تاكنون در سريال‌هايي چون بي‌گناهان و اولين شب آرامش (احمد اميني)، راه شب (داريوش فرهنگ) و كارآگاهان (حميد لبخنده) جلوي دوربين رفته است.

اما با اين حال اين بازيگر را بيشتر با فعاليت‌هاي تئاتري‌اش مي‌شناسند. در كارنامه حرفه‌اي او نام نمايش‌هاي مطرحي ازجمله مجلس شبيه در ذكر مصائب... و افرا ( بهرام بيضايي)، رومئو و ژوليت، شازده احتجاب، كلفت‌ها (علي رفيعي) و... به چشم مي‌خورد.

با او درباره تجربه حضورش در سريال زاينده‌رود و جزئيات جنس گويش بازيگران به گفتگو نشستيم. او در اين سريال با همسرش شهرزاد جواهري (بازيگر نقش روح مادر فرهاد)‌ همبازي است.

در تيتراژ سريال نام شما به عنوان مشاور لهجه آمده است. يادم مي‌آيد زماني كه فيلم «آژانس شيشه‌اي» ساخته‌شد، مي‌گفتند رضا كيانيان درباره لهجه مشهدي به حاتمي‌كيا مشاوره مي‌داده است. يك مشاور لهجه در يك فيلم يا سريال دقيقا چه كارهايي انجام مي‌دهد؟
از روز اول حسن فتحي گفت يكي از ويژگي‌هاي مهم قصه در مسير زاينده‌رود اين است كه اتفاقاتش در اصفهان مي‌گذرد. بازيگران سريال بجز من هيچ كدام اصفهاني نبودند. نياز بود كه دوستان بازيگر با لهجه اصفهاني تمرين‌هايشان را شروع‌كنند. ما تمرينات لهجه و بيان را از اول ارديبهشت آغاز كرديم. 20 ارديبهشت هم كار تصويربرداري كليد خورد. يعني 20 روز قبل از شروع كار به طور مداوم با بازيگران اصلي تك‌تك جملات را كار كردم. جملات فيلمنامه را با لهجه اصفهاني برايشان ضبط كردم. اينها دائم جملات را گوش مي‌كردند تا با آوايش آشنا بشوند. سي‌دي يك سري كارهاي اصفهاني مثل قصه‌هاي مجيد را به آنها دادم تا گوششان به آواي اصفهاني عادت كند.
حتما شنيده‌ايد كه عده‌اي از همشهريان شما نسبت به درست ادا نشدن لهجه‌شان گلايه دارند. چرا با وجود مشاوره شما، باز هم لهجه‌ها ايراد دارند؟
هيچ وقت يك فرد غيربومي نمي‌تواند آواها را آنقدر درست بگويد كه آدم‌هاي شهر شك نكنند. اين يك واقعيت است. اصفهاني‌هايي كه الان نگران درست ادا نشدن لهجه‌شان هستند، حق دارند. ولي مطمئنا خودشان اذعان دارند كه يك غيراصفهاني نمي‌تواند بدون ايراد به اين لهجه صحبت كند. من از اول اين پروژه يك روز هم سر صحنه غيبت نداشته‌ام. آقاي فتحي اصرار داشتند كه روي اين قضيه حساسيت داشته باشيم. ولي مطمئن بوديم كه نمي‌توانيم به طور صد در صد حق مطلب را ادا بكنيم. در نهايت تنها كساني كه يك ذره ناراحت‌اند خود اصفهاني‌ها هستند. اين هم طبيعي است، چون فقط آنها تشخصيص مي‌دهند كه لهجه به طور كامل ادا شده يا نه.

به عنوان مثال، يك خانم اصفهاني صبح گفته بود مردم امروز اصفهان كلماتي مثل فرهادي و مسعودي را به كار نمي‌برند و همديگر را عادي صدا مي‌زنند.
ما يك خانواده سنتي را انتخاب كرده‌ايم. خود من بزرگ‌شده اصفهان هستم. تا 20 سالگي آنجا بودم. كاملا به فضاهاي سنتي اصفهان آشنايي دارم. همين الان هم مي‌توانم شما را در كوچه‌هاي اصفهان ببرم تا عين همين جملات را از آدم‌هاي مختلف بشنويد.
يك نكته را فراموش نكنيد. فرهادي و مسعودي مال 40 سال پيش هستند. اگر شاهرخي هم‌چنين بياني داشت مي‌توانستند ايراد بگيرند.
ما اگر مي‌خواستيم خود واقعيت را بسازيم، بايد خيلي اتفاقات را نشان مي‌داديم. ما بخشي از زندگي و واقعيت را مي‌بينيم و آن را به تصور بازيگر، نويسنده و كارگردان اجرايش مي‌كنيم.
ما وام گرفته از واقعيت هستيم و عين واقعيت را تصوير نمي‌كنيم.
يا مثلا يك خانم ديگر مي‌گفت «اصطلاح مو را خاركردن» به جاي «مو را شانه كردن» ديگر در اصفهان استفاده نمي‌شود.
خب معلوم است. آن خانم اين اصطلاح را نمي‌گويد. ما از آن خانم وام نگرفته‌ايم. ما نويسنده‌اي داشته‌ايم كه تسلط بي‌نظيري در زبان و اصطلاحات اصفهاني داشته. عليرضا نادري خودش متولد نجف‌آباد و بزرگ شده اصفهان است. ما اصرار داشتيم كه اين نوع اصطلاحات و بيان و سنتي بودن آدم‌ها را يادآوري كنند. در اين مدت خيلي‌ها از اصفهان با ما تماس گرفته‌اند كه سريال شما يك جور فضاي نوستالژيك دارد. انگار آنها را به 40 سال پيش برمي‌گرداند. من نگفته‌ام كه آدم‌هاي اصفهان بي‌ادب هستند و اين جوري حرف مي‌زنند. اين آدم‌هايي كه در سريال مي‌بينيم، اين جوري حرف مي‌زنند.
مثل اين است كه شما بگوييد آدم‌هاي امروزي مثل شخصيت‌هاي فيلم‌هاي زنده‌ياد علي حاتمي حرف نمي‌زنند.
امروز صبح يك نفر زنگ زده و گفته شما آبروي اصفهاني‌ها را برده‌ايد. گفتم اصلا فرض كنيد كه اينها غلط حرف مي‌زنند. آيا آبروي اصفهاني‌ها اين طوري مي‌رود؟ اصفهان يك شهر تاريخي با قدمت چندين هزار ساله است. تمام دنيا فرهنگ اصفهان را مي‌شناسد. اصلا آبرو به اين چيزها نيست.‌ چرا آن طرفش را نگاه نمي‌كنند كه هزار و يك عنصر زيباي اصفهان به تصوير كشيده شده است.


در بازي‌تان نوعي شيطنت و سر به هوايي ديده مي‌شود. درباره جزئيات شخصيت فرهاد توضيح بدهيد.
فرهاد يك آدم شكست خورده است كه خيلي مسيرها را رفته و به بن‌بست خورده. اين آدم خيلي موقعيت‌طلب است. كارش ذغال‌فروشي است و سياه كردن آدم‌ها.
اينقدر راه‌ها را رفته و به بن‌بست خورده كه فكر كرده شايد از راه غيرمعمول بتواند به نتيجه برسد. او به هر شاخه‌اي چنگ مي‌زند تا روي آب خودش را نگه دارد. يك جاهايي مخاطب از او دلزده مي‌شود، اما من شخصا به او حق مي‌دهم. اينها تمام تلاششان را مي‌كنند كه بتواند يك زندگي معمولي داشته باشند.
وقتي مادر فرهاد مي‌ميرد ثروت زيادي برايش مي‌ماند. آن وقت هم نمي‌تواند از اين ثروت استفاده كند. به نظر من خيلي هم كارش غيرمنطقي نيست. اگر از راه درستش مي‌رفت بهتر بود. او سعي مي‌كند از بيراهه به نتيجه برسد.
خيلي از اين آدم‌ها در دور و برمان هستند. سعي كردم فاكتورهاي خاصي برايش اضافه كنم تا شيرين‌تر شود، چون قصه تلخي‌هاي زيادي داشت. سعي نكردم فرهاد را كمدي بازي كنم. مي‌توانستم براحتي نقشش را كميك كنم. اين كمدي كردن شيريني‌هايي به قصه مي‌داد. اصلا به اين سمت و سو نرفتم، چون اين شبهه هم به وجود مي‌آمد كه خداي نكرده خواسته‌ام لهجه را مسخره كنم.
در سكانسي كه فرهاد خبر مرگ مسعود را مي‌شنود، بازي خيلي خوبي داريد. براي خودتان سخت‌ترين سكانس اين سريال كدام بود؟
از نظر حسي سكانس مواجه شدن با مرگ برادر يكي از صحنه‌هاي سخت بود. برادر من چند سال پيش متاسفانه تصادف كرد و فوت شد. صحنه خاكسپاري در قبرستان هم يكي از صحنه‌هاي دردآور بود، چون در ذهنم به آن اتفاق فلاش‌بك مي‌شد. در يكي ازسكانس‌ها كه من و خانم پرديس افكاري سوار بر موتور بوديم، اتفاقي افتاد كه تا مرز مرگ پيش رفتيم.
حسن فتحي به بازيگرانش چقدر اجازه بداهه‌پردازي مي‌دهد؟
عليرضا نادري آنقدر متن را خوب نوشته بود كه نيازي به بداهه‌گويي نبود. اما حسن فتحي اگر نياز مي‌ديد تغييراتي داده‌شود، ديالوگ‌ها را كم و زياد مي‌كرد. از نظر لهجه‌اي هم من به حسن فتحي پيشنهاد مي‌دادم. مثلا ما مي‌گوييم بيا پيشم اما اصفهاني‌ها مي‌گويند وخي بيا. اين جوري تغييرات داده مي‌شد. نه اين كه مفهوم جمله عوض شود.
يكي از ويژگي‌هاي مثبت در مسير زاينده‌رود اين است كه از لوكيشن‌هاي پايتخت دور شده و آداب و رسوم يكي از قوميت‌هاي كشور را نشان داده است. پرداختن به آداب و رسوم شهرستان‌ها چه جذابيت‌هايي مي‌تواند داشته باشد؟
ما هميشه آدم‌هاي سريال‌ها را ديده‌ايم كه روي ميز مي‌نشينند و ناهار مي‌خورند. در حالي كه خيلي‌ها سر سفره مي‌نشينند و از اين كار لذت مي‌برند. ما خواستيم آنها را نشان بدهيم. اين آدم‌هاي سريال ما مسائل همسايه و برادرشان را از ياد برده‌اند. 2 سال است كه برادر از برادر خبر ندارد. وقتي بالاي سرش مي‌آيد كه طرف دارد مي‌ميرد. نمي‌داند كه برادرش زن دارد. ما خواستيم اين روابط انساني را يادآوري كنيم. كشور ما تهران نيست. كشور ما ايران است با چندين استان و گويش‌هاي زيبا و مراسم جذاب. خيلي از اين چيزها دارد از ياد مي‌رود. ما اين سريال را براي ايران ساخته‌ايم.
تلويزيون بايد سعي كند قصه‌ها را در شهرستان‌ها ببرد. فقط اين نيست كه بياييم چند لوكيشن نشان بدهيم. بايد آدم‌ها را با تمام خصوصيات، گويش‌ها و خاطراتشان يادآوري كرد. چرا براي ايراني‌ها شهر اصفهان جذاب است؟ چهل ستون فقط آجر نيست. گذشته و فرهنگ تمام ما ايرانيان است. تخت جمشيد يك مقدار سنگ است. آن فرهنگ و سنت و انسانيت و پيشينه تاريخي‌اش است كه براي ما ارزشمندش كرده است. ما خواستيم سعي كنيم كه به آدم‌ها يادآوري كنيم به دوروبرشان بيشتر توجه كنند. يك ذره زندگي و انسانيت را بيشتر جاري كنند.
__________________
هرچه زدم بی تو دلم وا نشد / جز تو کسی باب دل ما نشد / هرچه پرستو شدم و پر زدم / همنفسی مثل تو پیدا نشد .
(عاشقتم پی سی سیتی)

ویرایش توسط سالومه : 08-29-2010 در ساعت 11:55 PM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید