( آواز رسول نجفیان )
ندونستم مو قدرش در کنارم
ولی ولی حالا که رفته بیقرارم
نخندیدم دمی بر روی ماهش
چه سود اکنون به خاکش اشک بارون
ای الله جان
برس برس بر دادم ای پروردگارم
ندید از من خوشی
من هم پس از او ندیدم روی خوش از روزگارم
ای الله جان
برس برس بر دادم ای پروردگارم
شدم تنها
به غربتها فراموش
خدا رحمی بکن بر حال زارم
ای الله جان
الله جان رحمی بکن بر حال زارم
پشیمونم پشیمونم ولی هی هات دیر است
حلالم کن که ما هم ره سپارم
ای الله جان رحمی بکن بر حال زارم
رحمی بکن بر حال زارم
خدا همه مسافران دنیا را رحمت کند
تسلیت ما را پذیرا باشید خانم رهای گرامی
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
|