نمایش پست تنها
  #34  
قدیمی 07-28-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


لاری کرمانشاهی

وی در سال 1321 در کرمانشاه دیده به جهان گشود. از همان کودکی وی شروع به کار در کارخانه‌های صنعتی نمود و او به یک صنعتگر بزرگ تبدیل گشت. در سنین دبیرستان بود که شوق به نویسندگی در او گسترش یافت و با کتاب «وقتی که شکوفه‌ها می‌شکفند و زمانی که برگها می‌ریزند» كه در سن 16 سالگی نوشت پا به عرصه نویسندگی گذاشت.

از او کتابهای بسار که بیشتر آنها مربوط به پیش از انقلاب است به جای مانده که می‌توان به کتاب‌های: شکوفه ها(رمان) فردا حمله آغاز می‌شود (رمان) کوماین (مجموعه داستان) غروب بینوایان (رمان) کارگران (رمان) بی بی خانم (رمان) کوچ ناشکیب (رمان) قلبم را به خاک بسپارید (مجموعه اشعار) و چشم علفی ها (رمان)اشاره کرد.
تنها کتاب وی که پس از انقلاب اجازه انتشار یافت رمان برفابه‌های بهاری بود.
رمان دو جلدی تنهایی رئیس جمهور (مربوط به زندگی قاضی محمد) رمان دو جلدی هزارپا رمان دبور رمان فراسوی شب و چندین کتاب که با درگذشت وی ناتمام باقی ماند.

ایشان در سی و یک اردیبهشت سال 1388 در حالی که با ناملایمات زندگی دست و پنجه نرم می‌کرد زندگی را بدرود گفت
لاری کرمانشاهی بعد از انتشار »برفابه_های بهاری« به چنان غنای روحی و بی_نیازی درونی رسیده بود که دروازه_های رسانه_های خبری را بر روی خود بست و برخلاف یک عده که دنبال شهرت و نام و آوازه می_دویدند و تن به هر خفتی می_دادند، در انزوای گوشه_ی کتابخانه_اش پناه بُرد و در انبوه مطالعه غرق شد و در زمینه مطالعه به رود جاری بزرگترین نویسندگان جهان پیوست:

دنیای »بالزاک« و »شولوخف« و »تولستوی« و »جان اشتاین بگ«... در روزگاری که یک عده قلمزن کم مایه یا تهی مایه، به مدد تبلیغات رسانه_ای به هر قیمت کالاهای ناچیز خود را- به زعم خود در شهر کوران- معرفی می_کردند، لاری، همچون یک نویسنده واقعی غرق در مطالعه و-متاسفانه- گرفتاری_های زندگی شد.

او چه در تهران و چه در کرمانشاه استاد بی_بدیل صنعت تراشکاری بود و شاگردان موفقی در این صنعت تربیت کرد و در جنگ هشت ساله، زیر هجوم ویرانگر آتش موشک و بمب_ریزان_های هوایی، در پشت جبهه مردانه ایستاد و به خدمت در این عرصه مشغول شد. اما، مثل هر نویسنده واقعی، دنیای راستین او، دنیای داستان بود، دنیای کتابخانه__ای که غول_هایی چون داستایوسکی، چخوف و دیگر استادان مسلم داستان_نویسی در آن می_زیستند. این صنعتگر بی_همتا و خلّاق، کار روزانه_اش که تمام می_شد تازه کار اصلی_اش که نوشتن بود آغاز می_شد.
آیا می_پنداشت همچون دوران جوانی_اش انتشارات معتبری مثل پنگوئن سراغ او می_آید و آثار پخته دوران خردورزی او را منتشر خواهندکرد؟ چقدر به ماندن خودش در این دنیای پست پر از گرفتاری_های مبتذل و عصب کش_ مادی باور داشت؟ آیا هرگز به ذهنش خطور می_کرد در غربت تهران، او که همچون درخت رشیدی بود، ناگهان قلب هنر پرورش از کار بیفتد و ذهن قصه سازش به ابدیت جاری بپیوندد و حتا فرصت خداحافظی نداشته باشد؟
او خودش را از جنجال_های تبلیغاتی کنار کشاند و گذاشت که یک عده همچنان در جاده_های خودخواهی و خودنمایی بتازند و زیر پوشش تبلیغات و حمایت جریان_های مشکوک و میان تهی کالاهای بی_مقدار خود را به معرض تماشا بگذارند... اما فقط یک نویسنده واقعی_مثل او می_توانست از عرصه هیاهو کنار بکشد و در خلوت هنرمندانه و انزوای سیاه، دنیای داستان نویسی قلم برتخم چشم زند و همچنان، تا آخرین لحظات زندگی بنویسد و خوشبینانه منتظر روزی باشد که شرایط عوض شود و جامعه قدر و منزلت و جایگاه نویسندگان واقعی را بشناسد و آثاری که با خون دل نوشته در اختیار مردم کشورش بگذارد...
می_گویند فیل_ها وقتی مرگ خود را حس کنند، در تنهایی غمبار خود راه می_افتند و مسیر دیگری را پیش می_گیرند. در مورد قوها هم می_گویند که به خلوت سیاه خود پناه می_برند:
چون قوی زیبا بمیرد... فریبنده زاد و فریبا بمیرد...



__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید