نمایش پست تنها
  #3  
قدیمی 07-25-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دمای اتاق نزدیکای صبح خیلی پایین میاد
اگه یه شب سرد رو بگذرونم
صبحش از کل شبش سرد تر میشه
دیشب زیاد سرد نبود
ولی نمیدونم چرا صبحش انقدر سرد بود
یه صدایی بالای سرم شنیدم
چشممو باز کردم و سریع گردنمو به سمت صدا چرخوندم
فرشته کوچولو بود ، لبهء میز تحریرم نشسته بود و پاهای کوچولوش رو انداخته بود رو هم
داشت ناخوناش رو سوهان میکشید
یکم نگاهش کردم
اتاق هنوز نورش بیجون بود
نمیشد خوب چهرهء کوچیکش رو دید
زیاد برای دیدن چهره هایی که نمیشه دید تلاش نمیکنم
چرا ، یه بار تلاش کردم ولی دیگه تلاش نمیکنم
خوشم نمیاد کسی منو تو تلاش برای دیدن چهرهء کسی ببینه
خیلی قیافت شبیه خنگ ها میشه وقتی میخوای برای دیدن قیافهء یه نفر ادم
که هیچ اهمیتی هم برای تو نداره که قیافش چه شکلی هست
تلاش کنی
یکی از دانشجو ها یه بار بهم گفت : تو واقعا اون یارو رو نمیشناسی ؟
همچین میگه ، انگار الان که نمیشناسم ، خیلی املم
گفتم : نه نمیشناسم ( با بی حوصلگی این جمله رو گفتم )
-: واقعا
بعضی وقتا واقعا از این کلمهء واقعا بدم میاد ، این چه مزخرفیه که افتاده تو دهن ادما
جواب که بهشون میدی باید یه واقعا بچسبون تنگش بهت پس بدن
-: اره ، خداحافظ ( حوصلشو نداشتم )
،
دلم میخواست از فرشته کوچولو بپرسم مگه فرشته هام ناخوناشون رو سوهان میکشن ؟
اما سوال بیخودی بود ، وقتی دارم با دوتا چشام میبینم که دارن میکشن
سوال پرسیدنم یه جوک محسوب میشه ، نپرسیدم
،
گفتم : میشه بری یه جا دیگه ناخونات رو سوهان بکشی ؟ از خواب پروندیم
-: نه ، نمیشه ( اولین بار بود اینطور سربالا جوابمو میداد )
-: چرا نمیشه ؟
-: چون میخوام بیدار شی
-: چرا ؟
-: هرچی بهت میگم یه چرا میذاری پشتش بهم تحویل میدی ؟ پاشو کارت دارم
خیلی خوابم میومد ، تقریبا شب خوبی رو نگذرونده بودم ، تا نعرهء خروس صدا کلفت محلمون
داشتم راجب یه موضوع مزخرف فکر میکردم ،
اخرشم به این نتیجه رسیدم صبح زنگ بزنم از خودش بپرسم
تختم خیلی اذیتم میکرد
روتختی دور تنم میپیچید ، سفتش کرده بودم قبل خواب نمیدونم چه مرگش شده بود
یه شب اگه بخواد بد در بیاد ، رو تختی هم میگه : نخواب من هستم ،
تا صبحم خوابای صدتا یه غاز دیدم ، دیگه حوصله این فرشته کوچولو رو نداشتم
زودتر از افتاب بیاد بالا سرم بگه پاشو کارت دارم ، اون هیچوقت مزاحم نمیشد
ولی اون موقع ، مزاحم بود
-: نه نمیشم ، میخوام بخوابم
-: بیدار شو ،
-: نمیبینی بیدارم ، کارت رو بگو ، گوش میدم
-: نمیشه باید پاشی بشینی
-: برو دو ساعت دیگه بیا
داشت کم کم میرفت رو اعصابم ، خیلی دوسش دارم ، اما کسی که رو اعصابم پیاده روی کنه
این دیگه میشه اخرش ، حتی اگه دوسش داشته باشه
اصلا چه مفهومی داره هوا هنوز روشن نشده یه فرشته کوچولو بیاد بالا سرت
بهت بگه کارت دارم ، اونم با یه سوهان ،
هیچوقت از سوهان به دستا چندان خوشم نیومد ، اونا همیشه دارن
با سوهانشون با یه چیز ور میرن ،
وقتی ناخوناشون رو سوهان میشکن ، انگاری دارن نوک نیزه تیز میکنن ،
ناخون سوهان کشیده به چه درد میخوره
همیشه هم دارن با چرکای زیر ناخونشون ور میرم
میشه بهشون گفت : چندشن ، ولی اونا فکر میکنن خیلی باکلاس هستن
خیلیم با اشتیاق این کار رو انجام میدن
لذتی که در سوهان کشیدن میبرن
تو کمتر چیزی میبرن
،
فرشته کوچولو گیر اساسی داده بود ،
اون که هیچوقت گیر نمیداد
کل کلم نمیکرد
بلند شدم نشستم لبهء تخت ،
-: خب بگو ، کارت چیه ؟
-: دلم تنگ شده بود برات
صبح اول وقت من رو بیدار کرده بگه دلم تنگ شده بود برات ، از این مزخرف تر نمیشد
-: باشه ، دیگه کاری نداری ؟
چقدر بیخود شده بودم ، الان که دارم مینویسم به بیخود بودن خودم پی میبرم
بدترین موقع اومده بود و بدترین جواب هم بهش دادم
باید خیلی منطقی باشی که تو بدترین موقع ، بهترین جواب رو بدی
منطقی هستم اما خیلی منطقی نیستم
،
فرشته کوچولو سوهانشو گذاشت تو جیب پیرهن اطلسیش
پرید و رفت
دوباره که برگرده پشیمون میشم از رفتارم ، میدونم که میشم
الانشم تقریبا پشیمونم
،
یه صبحانه میخورم ، بعدش زنگ میزنم میپرسم ازش ...
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید