نمایش پست تنها
  #10  
قدیمی 07-16-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نومیدی

تا زمانی که ما در پی معنویتی هستیم که به ما وعده ی رستگاری ،معجزه ،و آزادی درون می دهد،البته به "زنجیر طلایی معنویت"در بند مانده ایم.چنین زنجیری شاید بر گردن پاره ای از مردمان زیبا بنماید،لیکن به بندشان نیز می کشد.پاره ای نیز می اندیشند که می توانند این زنجیر جواهر نشان را چون آرایه ای بر گردن کنند بی آنکه در بندش شوند،ولی ایشان به خود فریبی مبتلایند.تا زمانی که انسان بر پایه ی پرداختن به "تن" خویش بخواهد به معنویت راه یابد،معنویت وی معنویت مادی(یا ماتریالیسم معنوی)خواهد بود_فرایندی که به خودکشی می انجامد،فرایندی که به دور از خلاقیت است.
تمامی مواعیدی که بدانها دل می بندیم فریب و اغوای مطلقند.ما انتظار داریم آموزه ها تمام مسائل ما را حل کنند،انتظار داریم به شیوه های جادویی،افسردگیهامان،پرخاش گریهامان و مشکلات جنسیمان جملگی درمان شوند.لیکن حیرت زده می شویم اگر دریابیم که کار ما ابتدا با درک این امر آغاز می شود که هیچ گونه شیوه ی جادویی در کار نخواهد بود.و این نومیدی آور است که دریابیم ابتدا باید با رنجهای واقعی زندگیمان سر و کار داشته باشیم و هیچ نجات دهنده ای یا هیچ نیروی جادویی در تکنیک های یوگایی ،ما را به سر منزل مقصود نمی رساند.نومیدی آور است که دریابیم مجبوریم انتظارات و توقعات خود را رها کنیم و بر پایه ی پیش داوریهامان چیزی را بنا نکنیم.
ما می باید نومید گردیم که همانا رها کردن "منیت" واهی و پیشرفت های توهم آلودی است که برای خود در نظر گرفته ایم.ما دوست داریم که خود را در روشنای آگاهی تصور کنیم،دوست داریم شاهد آن باشیم که دوستداران یا مریدان ما ،گرامیمان بدارند،ستایشمان کنند و ما را گلباران کنند،معجزه هایی در کار شوند و فرشتگان ،آواز خوانان به سوی ما آیند و چیزهایی از این دست.از دیدگاه"تن"،رسیدن به آگاهی روشنی،در نهایت مرگ است_مرگ "خود"،مرگ آنچه مال من است و مراست،مرگ ناظری که خواهان معجزات و پایکوبی مریدان است.و این ، نومیدی نهایی و غایی است.گام زدن در راه معنویت، دردناک است.گام زدن در راه معنویت ،همانا دریدن پی در پی پرده ی پندار ایت.می باید لایه به لایه،صورتکهایمان را بردریم.و در این کار ،توهین از پی توهین،ما را رنجه می دارد.
یاس و ناامیدی در این کار ،ما را بر آن می دارد که جاه طلبی را رها کنیم .مادر این راه آن قدر به زمین می خوریم که زمین را_زبری زمین را _لمس و احساس می کنیم و با سلامت و پاکی زمین مرتبط می شویم.پست ترین پستها و کوچکترین کوچکها ،چونان دانه ی شن،کاملا ساده،بی هیچ انتظاری .هنگامی که بر زمین افتاده ایم،دیگر جایی برای خوابزدگی یا سبکسری باقی نمی ماند و از این رو می توان از پایان آغاز کرد.می توان سر انجام از اموری کار پذیر دست به عمل زد.می توان یاد گرفت که چگونه فنجانی چای به گونه ای دلچسب فراهم می شود،و چونه می توان خط مستقیمی را بدون کژ و مژ شدن طی کرد.و بدین گونه رهیافت ما ،به زندگی،آسانتر و مستقیمتر می شودو آموزه ها و کتاب ها قابل استفاده می گردد. و ما چون دانه شنی ،بدون توقعات و خواب آلودگیها به کاری،مورد احتیاج واقع می شویم.
ما مواعید بسیاری شنیده ایم و به توصیفات فریبنده ای از انواع و اقسام مکانهای غریب گوش فرا داده ایم،خوابهای بسیاری دیده ایم ،لیکن دانه شنی به این همه چگونه گوش می تواند فرا دهد_غباری در میان کیهان،با این همه،حال و هوای ما بسیار زیبا و جامع است و چه کارها که نمی توان با آن کرد.در حقیقت،وضعیت ما سخت دعوت کننده . الهام بخش است.اگر دانه ی شنی باشی،باقی کیهان،تمامی فضا،و تمامی راه ها ازان توست،زیرا راه بر جیزی نمی بندی بر انبوهی نمی افزایی،چیزی را تصاحب ننمی کنی.و این،گشادگی و وسعت عظیمی محسوب می شود.شما سلطان کیهان می شوید زیرا دانه شنی بیش نیستید.جهان بسیار ساده می شود و در عین حال بسیار بزرگ و گسترده،زیرا اندیشه ی زیبایی که ناگهان در دل شما پدیدار می شود.بر پایه ی یاس و ناامیدی شماست و عاری از خودخواهی و جاه طلبی "من" شما.
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید