موضوع: دلم تنگ است
نمایش پست تنها
  #114  
قدیمی 05-04-2010
Hiwa آواتار ها
Hiwa Hiwa آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jul 2009
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 726
سپاسها: : 0

105 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

يادم باشد امروز باز به تو سلام کنم
سلام
مي شناسي ؟
چندين بار است در
پس اين کوچه ها سلامت کرده ام
مي شناسي ؟
همان رهگذر تنها
همان که روزي با روي باز به او سلام کردي
نمي دانم چرا دگر سلامم را جواب نمي دهي ؟
ولي من باز هر صبح بعد از يک جدال سخت
به رويت لبخند مي زنم
و به تو مي گويم

سلام

چه حس سختي است
که من برايت غريبم
چه حس تلخي است که سلامم دگر هيچ معنايي ندارد
نمي دانم شب چه از من ربود ؟
تو را ؟
شايد مرا را از خودم ربود
و تو مي روي من مي خندم
شايد روزي با تمام آرزوهايم
بميرم
و تو بر سر مزارم گل بياوري
گريه کني
سلام
مرا مي شناسي ؟


همان که به اميد جواب سلامت چندين بار در خم کوچه منتظرت ماند
مي شناسي ؟
همان که شب ها به اميد صبحو شايد به اميد تو اشک ريخت

همان که خواب خوشش هيچ شبي بي اشک معنا نداشت

مرا مي شناسي؟

همان که با اميد حضور تو وجودش کمرنگ شد
و با ياد تو مُرد

و شايد در آرزوي تو مُرد
آري... مي دانم که نمي شناسي
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است !


نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ!


چه سنگبارانی...


گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟!


" خانه خدا سنگ است "
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از Hiwa به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید