05-04-2010
|
|
ناظر و مدیر ادبیات
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خواه عشق اين جهان خواه آن جهان
خواه عشق اين جهان خواه آن جهان
آنچه معشوق است صورت نيست آن
چون برون شد جان چرايش هشتهاي
اي كه بر صورت تو عاشق گشتهاي
عاشقا واجو كه معشوق تو كيست؟
صورتش برجاست اين سيري ز چيست
عاشقستي هر كه او را حس هست
آنچه محسوس است اگر معشوقه است
تابش عاريتي ديوار يافت
پرتو خورشيد بر ديوار تافت
واطلب اصلي كه تابد او مقيم
بر كلوخي دل چه بندي اي سليم
مثنوي دفتر دوم (709- 703)
در اين زندگي خاكي وقتي عاشق به معشوق و محب به محبوب عشق ميورزد كه معشوق زنده باشد. هيچ كسي عاشق معشوقي كه مرده و تن او در گور افسرده است نيست و اگر هم باشد عاشق جان اوست...
پس اين سخن بر اين دلالت دارد كه عاشقي و معشوقي وصف جان است و نه تن و تن و جان هر دو در انسان امري است عاريتي...
آنچه زيبندة عشق است آن جمال باقي سرمدي است و آن زندهاي است جاويدان كه هرگز مرگ و نيستي را به درگه او راه نيست.
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|