نمایش پست تنها
  #496  
قدیمی 05-03-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض قصه ي آقا دزده


قصه ي آقا دزده


قصه هاي عاميانه ي آذربايجان

ترجمه : عليرضا ذيحق

يكي بود يكي نبود .غير از خدا هيچكي نبود .مردي بود سه پسر داشت . روزي پير و شكسته حال ، پسرانش را وردل خود خواست وگفت : " حالا كه دستم از دنيا كوتاه مي شه بايد بگم كه ته باغ ، ناروَني هس كه پاي آن ، خمره اي پر از طلا چال كرده ام .من كه مردم بريد سرخمره و طلا ها را بين خود قسمت كنيد ."
طولي نمي كشد كه پير مرده مرده و تا كفن و دفن وختمش تما م مي شود ، سه برادر مي روند باغ كه خمره را در بياورند . خاك را كه كنار مي زنند مي بينند كسي قبلا خمره را در آورده .
برادرها مي گويند : "كار ،يا كاريكي مونه ويا كه حتما كسي حرفهاي پدرمون را شنيده ." مي مانند چكار كنند و چكار نكنند كه مي روند پيش قاضي .قا ضي عقلش جايي قد نمي دهد و مي گويد : " امروز بريد و فردا بياين ."
دم غروب قاضي مي رود خانه و اما دخترش او را خيلي دمغ مي بيند . پرسان پرسان مي فهمد كه قضيه سر آقا دزده است و مي‌گويد : " هيچ نگران نباش. اونش با من ! تو فقط فردا شام اونا رو دعوت كن و ازمن بخواه كه يه قصه بگم ."
فردا كه مي شود و سه برادره سر مي رسند قاضي مي گويد : " امشبه رو شام مهمون منيد و مفصل صحبت مي كنيم . " شام راكه ميخورند قاضي به دخترش مي گويد : " تنهايي حوصله ت سر ميره وتو هم پا شو بيا كه اينا آدماي با خدايي يند و از قصه هايي كه بلدي يكي به ما بگو ." سلام و عليك السلام ، دختره مي نشيند و قصه را شروع مي كند : يكي بود يكي نبود .در فلان شهر ، دختري زيبا بود . پدرش هم تاجر باشي . روز ي كه رفته بود حما م ، ديرش مي شود و مي بيند تنگ غروبه ورفته رفته همه جا تاريك مي شود . مي خورد به يك داروغه و داروغه دختري مي بيند مهپاره .تو دلش فكرهايي مي كند و اما دختره مي گويد : " كاري به كارم نداشته باش و اما اگر روزي بختم خورد و شوهر كردم با همان رخت عروسي مي‌يام سراغت ."
داروغه قبول مي كند و دختره راه مي افتد . مي رسد سر گذر و مي بيند يك لوطي قداره بند ، مست وپاتيل سر راهش سبز شد و مي گويد : " تو كجا و اينجا كجا؟" دختره نيز همان قولي را كه به داروغه داده بود به اوهم مي دهد و باز راه مي افتد . دختره مي رسد دم كوچه كه مي‌بيند دزدي از ديوار بالا مي رود . آقا دزده دختره را مي بيند و جرينگ جرينگ النگوهاي طلا را مي شنود و مي پرد پايين . دختره مي گويد : " اگه كاري به كارم نداشته باشي قول مي‌دم كه اگه بختم خورد وعروس شدم تو رخت عروسي و با همه ي طلا وجواهراتم بيام سراغت ."
سالي گذشت و دختره عروس شد . رخت و لباس عروسي تنش بود كه ياد قولهايش افتاد و يكجورهايي در رفت . اول رفت پيش داروغه و گفت :" سر قولم هستم و حالا اختيارم دست توست ." داروغه مي گويد : " تو نوعروسي و جاي خواهر مادرم . برو كه خوشبخت باشي . " بعدش مي رود سراغ لوطي يه و لوطي مي گويد : " ما چشم ودلمون پاكه وهر زن شوهر داري ، جاي خواهرمون هست و برو كه سفيد بخت باشي . "
دختره آخرسر آقا دزده را هم پيدا كرده و او هم مي گويد : " همينكه مي بينم تودنيا يه نفر به قولش وفا كرده برا م بسه وبرو كه به پاي هم پير شين . " دختره هم پاك و نجيب برمي گردد سر خانه زندگيش.
قصه تمام مي شود و دختره از برادر بزرگه مي پرسد : " حالا توبگو ببينم كداميك از آنها مردي و مردانگيش بيشتر از ديگري بوده ؟" پسر بزرگه مي گويد : " به نظر من كه داروغه !" دختره رو مي كند به برادر وسطي يه و او مي گويد : "من كه مي گم لوطي !" برادر كوچيكه اما مي گويد : " همه تو اشتباهيد .دزده اين ميان مردتر ازهمه بوده ."
دختر به برادر بزرگه مي گويد : " بدت نياد ، اما تو آدم قدرت طلب ومغروري هستي ." به برادر وسطي يه مي گويد : تو خيلي لو طي هستي . " به برادر كوچيكه هم مي گويد : " آقا دزده تو هم پاشو و برو خمره را بيار كه طلا هاشو قسمت كني !" برادر كوچيكه كه دستش رو شده بود تقصيررا به گردن گرفته و بعدش در حضور قاضي و دختره ، خمره را آورده و سكه هاي طلا را با برادرانش قسمت مي كند ."


*** تاريخ روايت اين قصه 12/10/56 است كه مادر خدا بيامرزم " علويه خانم " ( معصومه سيد مرداني 1309-1369) به تركي گفته و نوار صوتي اش موجود است . باز نويسي و ترجمه ي فارسي اش اما در سال 76 صورت گرفته است . ... عليرضا ذيحق



__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید