05-01-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
«گفتاری در زیبائیشناسی»
بر دیوارهی غار آلتامیرا
یابوی نقر شده
و چند خط در هم
بعضی صاف، بضعی شکسته
- شاید شکارچیهای بدوی -
و یکیدو نیزه
که چارده هزار سالی هست
درجا و معلق
پشت گاو را نشانه رفتهاند
شگردی نیست
هنر عقربیاست گرفتار در حلقهی آتش
نیش در پشت خودش فرومیکند
در صحنهی کوریوگرافی
با پیچ و تاب بداههی اندامی نرم
که اضطراب را در قابی از گوشت و استخوان نمایش میدهد
قصهی تازهای گفته نمیشود
حتا شعر دیجیتالی هم در شلآب صفرها و یکها
پنجرهای است که به پنجرهای باز میشود
آنکه پنجره را باز میکند
به آنکه روبهرویاش پنجره را باز میکند
خیره مانده است
هنر چیز تازهای نیست
کهنه هم نیست
پیچ و تاب خوردن فکر است
لای بوتههای تمشک
در خانهای ییلاقی با آجرهای سرخ
در شهری وهمی با مهی نقرهرنگ
و شهروندانی که در پهنهی مه
با طرحی از خط های شکسته و صاف
مثل حکاکی زمختی بر خلأ
این طرف آن طرف میروند
"ماه کینهای به دل نمیگیرد
چشمک بیفروغی میزند
و دهاناش، گوش تا گوش، به خنده باز میشود"
هنر هم همینطور است
کلی جسد در هنر پیدا میشود
کلی بوی سوختگی
گردن زدنها، بمبارانها
در «گرنیکا»
با گردن کشیدهی یابوی بیتن و پستانهای دوبعدی ِ زنی عزادار
جسدی بر دو دستاش
و بدنهای از شکل افتادهای که تازه شکل خودشان شدهاند
همین مسیح هم بر در و دیوار کلیساهای فلورانس
بارها مصلوب شده است
ولی در هنر هیچ کینهای نیست
بچه یتیمهای خیابانگرد
با کفشهای خندان و وصله-پینههای چارگوش
بیشتر از صد سال است که در پس کوچهای هی کبریت میزنند و میمیرند
بورژوآجماعت هم، البته، با دامنهای زربفت و حریر
لایه برلایه و مواج
با دستکشهای مخملی
و گیسوهایی که بالای سر، در تور نازکی، جمع شدهاند
همراه ارکستر مجلل
وسط تالار روشن رقص
چرخ میخورند
حتا در هنر کورههای آدمسوزی هم پیدا میشود:
"مینویسد آنگاه که شب بر آلمان فرومیافتد
موهای طلائی تو مارگارت
موهای خاکستری تو شالومیت
در کار کندن گوری در آسمانیم...
جای کافی برای خوابیدن هست آنجا"
کینه اما نه!
آن یابوی زخمی هم
بر دیوارهی سنگی
کینهای در دلاش نیست
نیزههای پادرهوا هم شکایتی ندارند
شاید جان کیتس جوان مرگ هم به همین فکر میکرد
وقتی خطاب به کوزهی باستانی گفت:
"تو ای عروس ِ هنوز دست نخوردهی خاموشی
فرزندخواندهی زمان رخوتناکی و سکوت"
باور کنید ما همهمان
در «هشت و نیم» ِ فلینی
یکبار هم که شده
دور میدان رقصیدهایم
بی هیچ کینهای
با دلقکها و کوتولههای سنج به دست
و حتا در «سالو» هم کینهای نیست
وقتی فاشیستی قهقهه میزند
و با چاقو چشم شهلای جوانی را از حدقه در میآورد
در خانههای فلزی و شبرنگ اوپنهایم که انگار
از نوک شیروانی بر زمین روئیدهاند
و پنجرههایشان رو به واژگون باز میشود
یا پلکانهای معلق اشر
که در انتهای راه ابتدای راه را میبلعند
در مزرعهی کیئفر که خرمنهایاش مدام آب میشوند
و خوشههای گندماش به آسمان نیلی سرازیرند
یا در خلوت ملوان ِ مست و پوتین به پای استیونس
که در کشتی متروکاش، در خواب،
زیر آسمان سرخ
ببر شکار میکند
هیچ نشانی از کینه نیست
و یابوی جاودانه
ماغی بلند میکشد.
علی ثباتی
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|