نمایش پست تنها
  #19  
قدیمی 04-26-2010
forrest آواتار ها
forrest forrest آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Mar 2010
محل سکونت: کرج
نوشته ها: 353
سپاسها: : 35

47 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
forrest به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

وزيدن نسيمی که به تحمل توفانش می‌ارزد


مصاحبه با روزنامه‌ی "اعتماد" - ۱۹ مهر ۱۳۸۲



با سيدعلی صالحی، شاعری که اشعار زيبايش را تمامی علاقه‌مندان حرفه‌يی شعر می‌شناسند، تماس گرفتيم. او به نوعی با اشعارش جريان جديدی را در شعر ايجاد کرد. خودش می‌گويد: "جنبش شعر گفتار"، شعرهايی که به زبان ساده و به روز سروده شده و در ذهن آدم‌های امروزی براحتی نقش می‌بندد و ماندگار می‌شود. از صالحی درباره سانسور، لغو سانسور و همچنين تغييراتی که در حوزه فرهنگ به وجود می‌آورد، پرسيديم.

"سيد" با همان صميميت هميشگی جوابگوی ما بود. توضيحات اين شاعر را در اين مورد بخوانيد:

صالحی: در سرزمين "بايد"های حکومتی و فرامين معروف اجتماعی که مردم ما حيات عاری از سانسور را تجربه نکرده‌اند، چگونه می‌شود فضای دوران بعد از لغو سانسور را پيش‌بينی و تصوير نهايی آن را ترسيم کرد؟ چه در صدر انقلاب مشروطيت چه مدت کوتاهی بعد از خلع رضاشاه، چه عصر صدارت مصدق و چه همين سال ۱۳۵۸ خورشيدی، ما آزادی را تجربه نکرديم. بلکه پشت سر آن پنهان شديم تا خدنگ‌های رقيب را دفع کنيم و وقتی به خود آمديم که ديديم آزادی را "پيش‌مرگ" کرده‌ايم. جسد آزادی را در "پستوی خانه" نهان کرديم و خود به خيابان آمديم تا تعريف فردی خويش را برای ديگران توجيه کنيم. بی‌خبر از آنکه "آزادی" نه دادنی است و نه گرفتنی، به سر همين دو واژه آنقدر چانه زديم تا با چراغ روشن آمدند و پستوی خانه را نيز ...!

از حسنک وزير تا همين دوران ما، "دولتی‌های دلسوز و انگشت‌شماری" بوده‌اند که بر سر "بخشش آزادی" به مردم، خيال به انتظار سپردند و سربردار و ندانستند که آزادی، دادنی نيست. از راس هرم به قاعده نيست، و در مقابل "قهرمانان" بسياری هم بودند که بر سر کسب آزادی از قدرت حاکم و هديه آن به مردم، جان خويش بر کف اخلاص نهادند که يادشان گرامی باد، اما حرکت از قاعده به سوی راس بود. دکترين چانه‌زنی از بالا و فشار از پايين، تز شکست‌خورده تاريخ است. زيرا آزادی فقط فهميدنی است، گوهر سيالی که بايد در خرد جمعی نهادينه شود. آن وقت است که از اساس و نخست، به هيچ قدرت‌پرستی فرصت "صاحب‌شدن" نمی‌دهد که بعد بخواهد خرده‌آزادی پا در هوا را از او طلب کند.

اميد عظيم و خلل‌ناپذير برای رسيدن به روز آزادی، به ما می‌گويد: "آزادی"، فهميدنی است، دادن و گرفتن، مصدرهای معامله‌چی‌ها است.

حالا جامعه‌يی که هرگز از وزيدن عطر آزادی بيان بهره نبرده و نگذاشته‌اند در اين هوا تنفسی عميق بربايد، پيش‌بينی فضای بعد از وفات سانسور، ساده نيست. حذف سانسور به صورت مرحله به مرحله هم شبيه انتقال دريای خزر به کوير لوت است، توسط يک نفر و با يک قاشق چای‌خوری! هيولای زايای سانسور هزار دردسر دارد و تنها رهايی کتاب و کلمه از قلعه قيچی نيست. سانسور پيرايشی را بزنند، سانسور آرايشی جای آن را خواهد گرفت و به عکس. کل جامعه بايد آزاد شود و گرنه فرياد زدن زير آب، هيچ ساحلی را به ما نزديک نمی‌کند. آيا گرانی و ناياب‌شدن کاغذ و فيلم و زينک در نيمه دوم دهه شصت، نوعی سانسور نبود؟ آيا نبود سامانه توزيع کتاب طی پنج دهه اخير، سانسور نبوده و نيست؟ ورشکستگی خزنده و ياس مالی و اقتصادی اکثر ناشرين، سانسور نيست؟ تعويض شغل بعضی ناشرين، مولود سانسور تحميلی نيست؟ معضلات مالی اهل قلم، همان غم نان، چه اسمی دارد؟ نااميدی نسل جوان از عدم چاپ آثارشان، بی‌آنکه ناشرين مقصر باشند، سانسور نيست؟ تهديد و عدم امنيت و احضار اهل قلم، سانسور نيست؟ اتلاف وقت و سوخت هزينه و راکد ماندن سرمايه ناشر، چه نامی دارد؟ آيا عدم اعتماد اهل مطالعه به آثار سانسور شده، نوعی سانسور تحميلی نيست؟

با اين همه، بگذار نسيم آزادی بيان وزيدن گيرد، تحمل توفانش به عهده همه ما، دستاوردهايش هم برای آيندگان! سانسور بايد از بن و اساس برچيده شود. درمان اين غده مزمن سرانجام بايد جايی و روزی آغاز شود.

اما حذف سانسور در حوزه‌های هنر و انديشه و ادبيات، معنايش اين نباشد که ارشاد، ناشر و نويسنده را به کارمند بی‌مواجب خود تبديل کند که البته هيچ ناشر و نويسنده باشرفی زير بار سانسور فاميلی (از سوی خود) نخواهد رفت. و اگر ... و اگر ... سانسور لغو شد، باز تعبيرش اين نباشد که هر "گاز گرفته‌يی" برود و از "سگ ولگرد" صادق هدايت شکايت کند. فردا عده‌يی راه نيفتند اگر نقطه‌های کلمه‌يی مثل "تسپان" جابه‌جا حروفچينی شد، شکايت کنند. معنايش اين نباشد که اگر اين يکی قيچی را زمين گذاشت، آن ديگری چاقو را بردارد. اگر لغو سانسور با اين هدف باشد که وزارت ارشاد خود را از دست بررسی چهل‌هزار عنوان کتاب رها کند و در واقع مساله را از سر خود باز کند و ما را به قوه ديگری پاس بدهد، اين شوخی تراژيک لغو سانسور نيست؟

فردا روزی است که برای رسيدگی به پرونده‌های شاکی و مشکوک در زمينه کتاب، بازپرس و قاضی کم خواهند آورد، آنجاست که به جای سالی ۴۰ هزار عنوان کتاب، صدعنوان دفترچه سفيد چاپ خواهد شد.

همه اين اشارات به آن منظور است که سانسور بايد به صورت ريشه‌يی به تاريخ سپرده شود، اگر تا حالا زباله‌دانی‌اش پر نشده باشد!

اين سال‌ها، به صورت معدل و به تقريب، هر کتابی برای اخذ مجوز حدود دو ماه ميهمان دايره بررسی کتاب در وزارت ارشاد بوده و هست. هنوز هر سال هم حدود ۴۰ هزار عنوان کتاب چاپ شده است. حقيقتا وزارت نامبرده مگر چند صد بررس کتاب دارد؟ از سوی ديگر ضرب چهل‌هزار در دو ماه اتلاف وقت، چه رقمی به دست می‌دهد؟ هشتاد هزار ماه! ناشرين و نويسندگان، البته به صورت سرجمع، سالی هشتاد هزار ماه يعنی هر ماه تا ۶۶۶ سال معطل می‌شوند. اين فوت وقت، آن وقت می‌گذارد ميان ما گاليمار و مارکز و فلان ظهور کند؟ اين هزينه‌های سنگين و همه‌خواری فرسايشی برای چيست؟

سانسور بايد لغو شود، نه اينکه چنين وظيفه خطيری از اين ساختمان به ساختمان ديگری منتقل شده و صورت مساله شکل ديگری به خود بگيرد.

يقينا لغو سانسور، لغو روح و فرهنگ خردکش سانسور، شکوفايی فرهنگی و يا فعلا و لااقل تمرين نترسيدن و ميل به فرافکنی دردهای چندهزار ساله را تضمين می‌کند، اما از خود می‌پرسم آيا بدون تولد و تحکيم نهادهای مدنی و احزاب آزاد و تشکيلات دموکراتيک، که فضا را برای تنفس عاری از اضطرابات مسموم مهيا می‌کند، پديده "لغو سانسور" دوام خواهد يافت، اگر انجام گرفت، دوام خواهد يافت؟ ما در سرزمين عجايب و ميان حوادث غيرقابل پيش‌بينی زندگی می‌کنيم، شايد هم اين بار، خلاف دانش ديالکتيک، لغو سانسور به آزادی احزاب و ... منجر شد. به هر انجام، دير يا زود پرستوی قلم از خيمه عنکبوت سانسور آزاد خواهد شد، بگذاريد اين افتخار به نام اين روزگار ثبت شود.
__________________
سوال نکن تا به تو دروغ نگویند
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید