نمایش پست تنها
  #17  
قدیمی 04-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


چمدان


چقدر برای بستنِ چمدان و خاموشیِ چراغ
بهانه آورده بود!
کليدِ کهنه در دستش بود وُ
باز پیِ چيزی شبيه بستنِ گريه به باران می‌گشت.
انگار هيچ ميلِ روشنی به امکانِ تشنگی نداشت،
از آب‌ها، آينه‌ها،‌ آدميان وُ
آرزوهای دورشان بريده بود،
نگران می‌نمود،
يک‌جوری دلواپسِ گلدانِ ياس و اَبايی و نيلوفر،
هی در مرورِ يکی دو خاطره ... قدم می‌زد،
حتی قدم‌های خسته‌اش را
تا کنار جدولِ شکسته‌ی کوچه شمرد،
يک لحظه آمد که برگردد
يک لحظه ماند و گمان کرد
عطسه‌ی دورِ ستاره‌ای شنيده است.
انگار چشم به راهِ کسی
پی کتابی
چراییِ چيزی
هنوز نگرانِ گم‌شدنِ گوشواره‌های دريا بود.
اين بار جورِ ديگری روی دريا را بوسيد،
يکی دو آدينه مانده به آخر آبان بود
گفت: با آن که رفتنِ هميشه‌ی ما
با خواب‌ِ نيامدن يکی‌ست،
اما من دوباره نزدِ نزديکترين کسانِ خود برمی‌گردم.


يک روز، دو روز، سه روز و هنوز ...!
پس کی؟
کی کبوتر غمگين، برادرِ بينا، ستاره‌ی نيم‌سوز؟


حالا يکی می‌گويد
هر جا که هست
همين حدودِ آشنا با ماست،
يکی می‌گويد من خودم ديدم
شبيه کبوتری از بالِ بيد
پَر زد و بالای آسمان رسيد،
و بسياری هنوز بر اين باورند که ديگر تو
برای بستنِ چمدان و خاموشیِ چراغ
بهانه نخواهی آورد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )

ویرایش توسط behnam5555 : 04-26-2010 در ساعت 10:14 AM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید