04-26-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
پنهانی
میخواستم چشمهای ترا ببوسم
تو نبودی، باران بود
رو به آسمانِ بلندِ پُر گفتوگو گفتم:
- تو نديديش ...؟!
و چيزی، صدايی ...
صدايی شبيهِ صدای آدمی آمد،
گفت: نامش را بگو تا جستوجو کنيم!
نفهميدم چه شد که باز
يکهو و بیهوا، هوای تو کردم،
ديدم دارد ترانهای به يادم میآيد.
گفتم: شوخی کردم به خدا!
میخواستم صورتم را از لمسِ لذيذِ باران
فقط خيسِ گريه شود،
ورنه کدام چشم
کدام بوسه
کدام گفتوگو ...؟!
من هرگز هيچ ميلی
به پنهان کردنِ کلماتِ بیرويا نداشتهام!
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|