نمایش پست تنها
  #9  
قدیمی 04-24-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض




در خانه


همين که همه می‌روند
همين که ناگهان خانه از خنده‌های هُدا
از گفت‌وگوی آرام همسرم
يا از سوالات ساده‌ی نسيما تهی می‌شود،
حس می‌کنم انگار اتفاقی در راه‌ست
جوری عجيب از تنهاییِ سکوت می‌ترسم
حتی نسبت به سايه‌ی لرزانِ پرده‌ها
دو به شک می‌شوم،
هزار فکر و خيال بی‌راه
از مقصدِ يک مبادایِ بی‌هوده می‌آيند،
سَرخود از خوابِ ديوارها عبور می‌کنند،
و بعد ... حيرتِ نفهميدن حادثه،
و بعد ... به هم خوردن آرايش سايه‌ها،
و يک هوای رهاشدن در شيئی،
صدای ناشنيده‌ی دوری از سکوت،
و رخسار مه‌آلود گمشدگانی
که انگار از خوابِ عجيبِ دريا بازآمده‌اند.
من آنها را به وضوح
عين همين آينه
همين گلدانِ شکسته می‌بينم،
آنها دست بر وَهمِ خواب‌آلودِ خانه می‌کشند
و بعد بی که به من بنگرند
همين طور دفترِ تازه‌ترين ترانه‌های مرا ورق می‌زنند.


حالا يکيشان دارد به آينه نزديک می‌شود
يکيشان به گلدانِ شکسته نگاه می‌کند
و او که بنفشه‌ای به طُره‌های روشنش بسته است
آهسته و مه‌آلود و افسرده می‌پرسد:
مگر تو
چقدر بی‌چراغ از اين کوچه گذشته‌ای
که بالا و پايينِ اين همه شبِ گريه را از بَری؟!
سکوت کرده‌ام
بيرونِ خانه باد می‌آيد.


حالا همه رفته‌اند آن گوشه‌ی رو به جنوب،
دارند برای من
آرامشِ بی‌پايانِ آسمان را آرزو می‌کنند.


راحت می‌شوم
خانه خيلی خلوت است
تنها عطری عجيب
از جامه‌های روشن آنها جا مانده است.
حالا می‌فهمم
چقدر شبيه عزيزان دلواپسِ من بودند
همان خواهران غمگينِ سفرکرده‌ی شما ...!


چه زود گذشت!
باز همان خنده‌های قشنگ،
همان سوالاتِ ساده وُ
همسرم ... که می‌گويد:
قرص‌هايت يادم رفت،
اما برايت نامه‌ای رسيده است.



__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید